ناگرویدنلغتنامه دهخداناگرویدن . [ گ ِ رَ دَ ] (مص منفی ) پیروی نکردن . از پی نرفتن . (ناظم الاطباء). || کفر. (ترجمان القرآن ). بی دین شدن . نگراییدن . (ناظم الاطباء). کفر.کفران . (دهار) (از منتهی الارب ). || انکارکردن . || اعتماد نکردن . (ناظم الاطباء).
افجارلغتنامه دهخداافجار. [ اِ ] (ع مص ) در پگاه درآمدن .(ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). در وقت صبح شدن . (المصادر زوزنی ). || فاجر یافتن کسی را. || دروغ بربافتن . || زنا کردن . || ناگرویدن و میل کردن از حق . || مال بسیار آوردن . || بیرون آوردن آب چشمه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ن
کفرانلغتنامه دهخداکفران . [ ک ُ ] (ع مص ) ناگرویدن . (منتهی الارب ) (دهار). || ناگرویدگی : بدین دولت جهان خالی شد از کفران و از بدعت بدین دولت خلیفه باز گسترده ست شادروان فرخی .گر مسلمان بوده عبداﷲبن سرح از نخست باز کافر گشته و
کفرلغتنامه دهخداکفر. [ ک ُ ] (ع مص ) ناسپاسی کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). انکار کردن و پوشاندن نعمت خداوند را. (از اقرب الموارد). ناخستو شدن . (یادداشت مؤلف ). یقال ، کفر نعمة اﷲ و بها ای جحدها و سترها. (منتهی الارب ). || ناگرویدن . (منتهی الارب ) (ترجمان القران ) (غیا