نایرهفرهنگ نامها(تلفظ: nāyere) (عربی) شعلهی آتش ، و معمولاً مشبه به هر چیز دارای شدت و نیرومندی ، مانند جنگ ، خشم و فتنه ؛ (در قدیم) (به مجاز) فتنه ، آشوب ؛ (در ادبیات، در قافیه) ، نایر.
پنگارهلغتنامه دهخداپنگاره . [ پ ِ رَ / رِ ] (اِ) در فرهن-گ آنندراج بمعنی طشت و کاسه و طَبَق آمده ، و این ظاهراً تحریف پنگان است .
پینارهلغتنامه دهخداپیناره . [ رَ ] (اِخ ) پینارا. نام قصبه ای باستانی است در خطه ٔ قدیمه ٔ لیکیا (لیکیه ) از آناطولی یعنی در جانب جنوب شرقی منتشا و امروز به صورت قریه ای است با نام مناره . گرداگرد آن ویرانه ها و پاره ای از آثار عتیقه ٔ زیبا دیده میشود. (قاموس الاعلام ترکی ).
چنارهلغتنامه دهخداچناره . [ چ ِ رَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: نام یکی از جویهای سرابی تویسرکان و محلی از اراضی مرغوب سرابی است که درکنار رود «کزندر» واقع شده است . از این محل چون هزار قدم سربالا روند در بالای تپه به مزار امامزاده ای رسند که به امامزاده اسماعیل معروف و از فرزندان بلافصل
چنارهلغتنامه دهخداچناره . [ چ ِ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج که در 69 هزارگزی شمال باختری دیواندره و 3 هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ دیواندره به سقز واقع اس
چنارهلغتنامه دهخداچناره . [ چ ِ رَ / رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش حومه ٔ شهرستان سنندج که در 18 هزارگزی جنوب شهرستان سنندج و دوهزارگزی باختر راه شوسه ٔ سنندج به کرمانشاه واقع است . کوهستانی و سردسیر است و <span c
نوایرلغتنامه دهخدانوایر. [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) ج ِ نایرة. رجوع به نائرة و نایره شود : نوایر فتنه فرونشست و کارها به نظام پیوست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 288). ازاثارت نوایر ظلم ... ابتدا کرد. (جهانگشای جوینی ).
حرارتفرهنگ مترادف و متضاد۱. تاب، تف، تفت، دما، گرما، گرمی، نایره ≠ برودت، سردی ۲. تندی، تیزی ۳. حدت، شدت ۴. شور، هیجان
برنشیتفرهنگ فارسی معین(بُ رُ) [ فر. ] ( اِ.) نوعی بیماری ناشی از آماس نایره که باعث گرفتگی صدا، سرفه های شدید، خروج خلط های ساده یا توأم با چرک و خون می شود؛ ورم ریه .