لکفرهنگ فارسی عمید= لاک۱: ◻︎ هیچ نایم همی ز خانه برون / گوییم در نشاختند به لک (آغاجی: شاعران بیدیوان: ۱۹۴).
بللفرهنگ فارسی معین(بَ لَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تری ، نم ، نمناکی . 2 - چیز اندک . 3 - بلل مشتبه (فق .) رطوبت شبهه ناک که در زیر جامة نایم دیده شود.
خواب کنندهلغتنامه دهخداخواب کننده . [ خوا / خا ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ](نف مرکب ) نایم . (یادداشت مؤلف ). || هیپنوتیزکننده . بخواب مصنوعی برنده . (یادداشت مؤلف ).
خسبندهلغتنامه دهخداخسبنده .[ خ ُ ب َ دَ / دِ ] (نف ) نایم . خوابیده : در این ره جزین خواب خرگوش نیست که خسبنده ٔ مرگ را هوش نیست . نظامی .هقعه ؛ مرد بسیار تکیه کننده و بر پهلو خسبنده میان قوم . (منته
یرنداخلغتنامه دهخدایرنداخ . [ ی َ رَ ] (ترکی ، اِ) یرنداق . دوال . تسمه . (یادداشت مؤلف ). سختیان . (لغت فرس اسدی نسخه ٔ خطی نخجوانی ) : گفتم میان کشانی گفتا که هیچ نایم زد دست بر کمربند بگسست او یرنداخ . عسجدی .و رجوع به یرنداق شود