نباحلغتنامه دهخدانباح . [ ن َب ْ با ] (ع ص ) سخت آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شدیدالصوت .(اقرب الموارد). مرد شدیدالصوت . (معجم متن اللغة). || ضخیم الصوت . نَبّاجی . (معجم متن اللغة). || سگ بسیاربانگ . الکلب الکثیرالصیاح . (معجم متن اللغة). شدیدالنباح . (المنجد). بانگ کننده
نباحلغتنامه دهخدانباح . [ ن ُ ] (ع مص ) خشن شدن آواز هدهد به خاطر سالمند شدن آن . (از اقرب الموارد از اللسان ) (از معجم متن اللغة) (از المنجد). || هجا گفتن شاعر. (معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). گویند: نبحتنی کلابک ؛ لحقتنی شتائمک . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (المنجد). ||
نباحلغتنامه دهخدانباح . [ ن ُ / ن ِ ] (ع مص ) بانگ کردن سگ . (از منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). نبح . نبیخ . (منتهی الارب ). تنباح . نبوح . (المنجد). || بانگ کردن آهو و تیس و مار. (از منتهی الارب ).
نباحلغتنامه دهخدانباح . [ ن ُب ْ با ] (ع ص ) هدهد بسیاربانگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
نباءةلغتنامه دهخدانباءة. [ ن َ ءَ ] (ع اِ)آواز نرم خفی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آواز نرم . (صراح ). صوت خفی . (المنجد) (اقرب الموارد). صوت خفی یا خفیف . (معجم متن اللغة). آواز پوشیده . (مهذب الاسماء). || صدای سگ . (منتهی الارب ) (المنجد). بانگ سگ یا جرس . (از معجم متن اللغة)
نباحیلغتنامه دهخدانباحی . [ ن َب ْ با حی ی ] (ع ص ) کلب نباحی ؛ سگ خشن بانگ . ضخم الصوت . (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). سخت بانگ خشن صدا. (المنجد).
نباهلغتنامه دهخدانباه . [ ن َ ] (ع ص ) بلندبرآمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مشرف رفیع. (اقرب الموارد). مشرف عالی رفیع. (معجم متن اللغة). مرتفع مشرف . (المنجد).
نباحیلغتنامه دهخدانباحی . [ ن َب ْ با حی ی ] (ع ص ) کلب نباحی ؛ سگ خشن بانگ . ضخم الصوت . (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). سخت بانگ خشن صدا. (المنجد).
نباحةلغتنامه دهخدانباحة. [ ن َب ْ باح َ ] (ع اِ) قسمی از شبه ٔ سپید خرد که از مکه آرند و از آن گردن بند سازند. (ناظم الاطباء). مناقفی که ازمکه آرند و رفع چشم زخم را به گردن بند کشند. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). یا صدف بیضی شکل خرد.صدف بیض صغار. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد از لسان
نبیحلغتنامه دهخدانبیح . [ ن َ ] (ع مص ) نبح . نباح [ ن ُ / ن ِ ] . تنباح . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة). رجوع به نبح و نباح شود.
نباحیلغتنامه دهخدانباحی . [ ن َب ْ با حی ی ] (ع ص ) کلب نباحی ؛ سگ خشن بانگ . ضخم الصوت . (اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). سخت بانگ خشن صدا. (المنجد).
نباحةلغتنامه دهخدانباحة. [ ن َب ْ باح َ ] (ع اِ) قسمی از شبه ٔ سپید خرد که از مکه آرند و از آن گردن بند سازند. (ناظم الاطباء). مناقفی که ازمکه آرند و رفع چشم زخم را به گردن بند کشند. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). یا صدف بیضی شکل خرد.صدف بیض صغار. (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد از لسان
ذوالنباحلغتنامه دهخداذوالنباح . [ ذُن ْ ن ُ] (اِخ ) زمین درشت و مرتفعی است از شربة به اطراف تیمن . || پشته ای است از دیار فزارة. (کذا جاء فی کتاب الحازمی . بنقل یاقوت در معجم البلدان ).
ذونباحلغتنامه دهخداذونباح . [ ن ُ ] (اِخ ) زمینی است درشت بلند در شربة نزدیک تیمن . (منتهی الارب ). حزم من الشربةقرب تیمن و هی هضبة من دیار فزارة. (تاج العروس ).
استنباحلغتنامه دهخدااستنباح . [ اِ تِم ْ ] (ع مص ) بانگ کردن خواستن سگ را. (منتهی الارب ). ببانگ آوردن سگ . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).
انباحلغتنامه دهخداانباح . [ اِم ْ ] (ع مص ) ببانگ آوردن سگ را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فا بانگ آوردن سگ . (مصادر زوزنی ). ببانگ آوردن . (تاج المصادر بیهقی ).