نبراسلغتنامه دهخدانبراس . [ ن ِ ] (ع اِ) چراغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مصباح . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). ج ، نباریس . || سرنیزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سنان . (از اقرب الموارد). سنان عریض . (از معجم متن اللغة). || شیر. (اقرب الموارد)
نبراسفرهنگ فارسی معین(نِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چراغ ، مصباح . 2 - سر نیزه ، سنان . 3 - شیر، اسد. 4 - دلیر، بی باک .
نبریسلغتنامه دهخدانبریس . [ ن َ ] (ع ص ) حاذق متبصر. (از معجم متن اللغة) (المنجد). زیرک شناسا به چیزی .
نبارشلغتنامه دهخدانبارش . [ ن َ رَ ] (اِ) چوبی باشد که زیر دیواری نهند تا نیفتد یا در زیر چوب شکسته از سقف .(صحاح الفرس ). چوبی را گویند که در زیر چوب سقف که شکسته باشد، نهند و بر دیواری که مشرف بر افتادن باشد، نصب سازند. (برهان قاطع). چوبی که در زیر چوب سقف شکسته و دیوار شکسته نهند تا نیفتد.
نباریسلغتنامه دهخدانباریس . [ ن َ ] (اِخ ) چند چاه به هم نزدیک مر بنی کلب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام چند چاه در عربستان . (ناظم الاطباء). شباک لبنی کلب . (معجم متن اللغة). چایهای نزدیک یکدیگر. (اقرب الموارد).
نبراسکالغتنامه دهخدانبراسکا. [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از ایالات ممالک متحده ٔ امریکاست که 1380000 نفر جمعیت دارد و مرکز آن لینکلن است .
نباریسلغتنامه دهخدانباریس . [ ن َ ] (ع اِ) ج ِ نبراس ، بمعنی مصباح و چراغ . (اقرب الموارد). رجوع به نبراس شود.
نبراسکالغتنامه دهخدانبراسکا. [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از ایالات ممالک متحده ٔ امریکاست که 1380000 نفر جمعیت دارد و مرکز آن لینکلن است .