نبردهلغتنامه دهخدانبرده . [ ن َ ب َ دَ / دِ ] (ص نسبی ) (از: نبرد + ه ، پسوند نسبت و اتصاف ). (حاشیه ٔ برهان قاطع معین ). شجاع .دلیر. دلاور. (برهان قاطع). مبارز. (لغت فرس اسدی ). مرد مبارز. (فرهنگ نظام ). نبردکننده . جنگی . دلیر. (انجمن آرا) (آنندراج ). بهادر.
نبریدهلغتنامه دهخدانبریده . [ ن َ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف ) بریده ناشده . نابریده . مقابل بریده . رجوع به بریده شود. || نامختون . ختنه ناکرده . اغلف . || قچقار اخته کرده که پشمش دراز نشود تا آن را ببرند. (ناظم الاطباء). رجوع به نربیج شود.
نبردگاهلغتنامه دهخدانبردگاه . [ ن َ ب َ ] (اِ مرکب ) معرکه . مصاف . (آنندراج ). جنگ گاه . (برهان قاطع). رزمگاه . میدان جنگ . (ناظم الاطباء). ناوردگه . آوردگه . میدان نبرد. جای نبرد : ده ساله یا دوازده ساله فزون نبودکاندر نبردگاه برآمد غبار او. <p class="author
اطلاعاتآمایی نبردگاهintelligence preparation ofbattlespace, IPBواژههای مصوب فرهنگستانروشی تحلیلی در انواع عملیات برای کاهش عدم قطعیت در ارتباط با دشمن و محیط و عوارض جغرافیایی
نبردیلغتنامه دهخدانبردی . [ ن َ ب َ ] (ص نسبی ) درخور نبرد. مخصوص نبرد. مخصوص میدان جنگ : به گرز نبردی بر افراسیاب کنم تیره گون تابش آفتاب . فردوسی .به تیغ نبردی تو را جستمی وز این گفت ِ بیهوده وارستمی . فر
نبردآزمافرهنگ مترادف و متضادپیکارجو، پیکارگر، جنگاور، جنگجو، رزمجو، رزمنده، سلجشور، محارب، نبردپیشه، نبرده
نابردهلغتنامه دهخدانابرده . [ ب ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نبرده . تحمل نکرده .- نابرده رنج ؛ بدون تحمل رنج : نابرده رنج گنج میسر نمیشودمزد آن گرفت جان برادر که کار کرد. سعدی .
ابوالقاسملغتنامه دهخداابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمودبن سبکتکین غزنوی :ابوالقاسم آن شاه پیروزبخت نهاد از بر تاج خورشید تخت . فردوسی .شاه ابوالقاسم بن ناصر دین آن نبرده ملک نبرده سوار. فرخی .رجوع به محمود... شود.
ننامیدهلغتنامه دهخداننامیده . [ ن َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) اسم نبرده . (یادداشت مؤلف ). مقابل نامیده .