نبوتلغتنامه دهخدانبوت . [ ن َب ْ بو ] (ع اِ) شاخه ٔ رُسته از درخت . (از معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). || عصای مستوی ، و این لغتی است مصری . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد از تاج ). ج ، نبابیت .
نبوتلغتنامه دهخدانبوت . [ ن َب ْ وَ ] (ع مص ) نبوة. نفرت کردن . تجنب . دوری و اعراض کردن : اگر نبوتی و نفرتی بینم جهد کنم تا آن را دریابم . (کلیله و دمنه ). رجوع به نَبْوة و نَبْو شود. || بازماندن شمشیر از کار. نبوة. رجوع به نَبْوة شود.
نبوتلغتنامه دهخدانبوت . [ ن ُ ] (ع مص ) برآمدن پستان دختر. (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ).
نبوتلغتنامه دهخدانبوت . [ ن ُ ب ُوْ وَ ] (ع اِمص ) پیغامبری .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از السامی ). رسالت .(ناظم الاطباء). پیغمبری . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (غیاث اللغات ). خبر دادن از جانب خدا به وحی و الهام که لفظ فارسیش پیغمبری است . (فرهنگ نظام ) : تا
نبوتفرهنگ فارسی عمید۱. نفرت داشتن؛ نفرت طبع از چیزی و نپذیرفتن آن.۲. کند شدن شمشیر؛ کارگر نشدن شمشیر.۳. کم شدن بینایی.
ینبوتلغتنامه دهخداینبوت . [ یَم ْ ] (ع اِ) درخت خشخاش . (از صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درخت کوکنار. (از برهان ). || درخت خرنوب یا درختی دیگر بزرگ . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خرنوب المعز. نام درختی و آن خشخاش نیست برای اینکه بار آن فَش ّ است و فَش ّ را خشخاش معنی نکرد
نبوضلغتنامه دهخدانبوض . [ ن ُ ] (ع مص ) نبض . فرورفتن آب در زمین یا روان شدن بر آن . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). || برکندن موی . (از معجم متن اللغة): نبض الشعر نبضاً و نبوضاً؛ نتفه . (معجم متن اللغة).
نبوطلغتنامه دهخدانبوط. [ ن ُ ] (ع مص ) برآمدن آب از چاه و زمین . (آنندراج ). بیرون آمدن آب از قعر چاه . (تاج المصادر بیهقی ). نبع. نبعان . || برآوردن آب چاه را. (آنندراج ) نبط. رجوع به نبط شود.
نبودلغتنامه دهخدانبود. [ ن َ ] (مص مرخم ، اِمص ) نبودن . نابودن . عدم . نیستی . مقابل بود: بود و نبودش یکی است ؛ وجود و عدمش بی تفاوت است .
خاتم نبوتلغتنامه دهخداخاتم نبوت . [ ت َ م ِ ن ُ ب ُوْ وَ ] (اِخ ) مهر نبوت . اثری بود میان دو کتف حضرت رسول اکرم صلوات اﷲ علیه .
نبوت کردنلغتنامه دهخدانبوت کردن . [ ن ُ ب ُوْوَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر دادن از غیب . پیشگوئی کردن . به الهام از آینده خبر دادن . رجوع به نبوت شود.
نبوت کردنلغتنامه دهخدانبوت کردن . [ ن ُ ب ُوْوَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خبر دادن از غیب . پیشگوئی کردن . به الهام از آینده خبر دادن . رجوع به نبوت شود.
خاتم نبوتلغتنامه دهخداخاتم نبوت . [ ت َ م ِ ن ُ ب ُوْ وَ ] (اِخ ) مهر نبوت . اثری بود میان دو کتف حضرت رسول اکرم صلوات اﷲ علیه .
زغنبوتلغتنامه دهخدازغنبوت . [ زَ ن َ ] (اِ) نفرین گونه ای است مانند زهرمار، کوفت و غیره که در جواب کسی که کسی را خواند گویند: علی ! زغنبوت . و نیز در جواب آنکه گوید: چه خورم ؟ یا چه خوری ؟ شام چه داریم ؟ زغنبوت . شاید نوعی زهر یا نوعی بیماری کشنده باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
سنبوتلغتنامه دهخداسنبوت . [ سَم ْ ن َ ] (ع ص ) مرد خشمناک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ینبوتلغتنامه دهخداینبوت . [ یَم ْ ] (ع اِ) درخت خشخاش . (از صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درخت کوکنار. (از برهان ). || درخت خرنوب یا درختی دیگر بزرگ . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خرنوب المعز. نام درختی و آن خشخاش نیست برای اینکه بار آن فَش ّ است و فَش ّ را خشخاش معنی نکرد
منبوتلغتنامه دهخدامنبوت .[ مَم ْ ] (ع ص ) رویانیده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نعت مفعولی است برخلاف قیاس از مصدر«اِنبات ». (از اقرب الموارد). رجوع به انبات شود.