نبیرهلغتنامه دهخدانبیره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی فرزندزاده باشد عموماً، و پسرزاده را گویند خصوصاً، و بعضی دخترزاده را هم گفته اند.(برهان قاطع) (از غیاث اللغات ). و بعضی دیگر پسر پسر و پسر دختر را میگویند. (برهان قاطع). فرزندزاده . (انجمن آرا) (آنندراج ) (ف
چنبرهلغتنامه دهخداچنبره . [ چَم ْ ب َ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چولائی خانه بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در چهل هزارگزی شمال باختری مشهد واقع است . در دامنه ٔ کوه واقع و هوایش سردسیری است و 44 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش ذرت و کنجد و شغل اهالی زراعت و مال
چنبرهلغتنامه دهخداچنبره . [چَم ْ ب َ رَ / رِ ] (اِ) چنبر. حلقه . دایره . هر چیز دایره مانند چون کم غربال و غیره . چنبرک : چنبره ٔ دید جهان ادراک تست پرده ٔ پاکان حس ناپاک تست . مولوی . || حلقه مانند
نبرةلغتنامه دهخدانبرة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) لقمه ٔ کلان . (ناظم الاطباء). لقمة ضخمة. (اقرب الموارد). ج ، نبر. رجوع به نُبَر شود.
نبرةلغتنامه دهخدانبرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ) میان گو لب بالائین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). وسط النقرة فی ظاهر الشفة. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). || حرف همزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). همزه . (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغة) (المنجد). || آماس اندام . (من
نبیره ٔ ساملغتنامه دهخدانبیره ٔ سام . [ ن َ رَ / رِ ی ِ ] (اِخ ) رستم . لقب رستم است ، چه او فرزند زال و زال فرزند سام است : گر بدیدی تن چو کوه تو رابه نبرد اندرون نبیره ٔ سام درزمان سوی تو فرستادی رخش با زین خسروی و ستام .<br
نبیره ٔ ساملغتنامه دهخدانبیره ٔ سام . [ ن َ رَ / رِ ی ِ ] (اِخ ) رستم . لقب رستم است ، چه او فرزند زال و زال فرزند سام است : گر بدیدی تن چو کوه تو رابه نبرد اندرون نبیره ٔ سام درزمان سوی تو فرستادی رخش با زین خسروی و ستام .<br
قنبیرهلغتنامه دهخداقنبیره . [ قَم ْ رَ ] (اِ) دارویی است کرم کش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به قنبیر و قنبیل شود.
انبیرهلغتنامه دهخداانبیره . [ اَم ْ رَ ] (اِ) خلاشه و خاشاکی را گویند که بعد از پوشش خانه بر بام اندازندتا بر بالای آن خاک و گل ریزند و بیندایند. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). چوب ریزه و کاه و خاشاک که هنگام پوشش بر بام اندازند تا بر بالای او چون گل ریزند فرونریزد و در میا
جزیره ٔ فرنبیرهلغتنامه دهخداجزیره ٔ فرنبیره . [ ج َ رَ ی ِ ؟ ] (اِخ ) از جزایر اندلس . رجوع به الحلل السندسیة ج 1 ص 114 و فهرست آن شود.
انبیرهفرهنگ فارسی عمیدخلاشه و خاشاک و پوشال که در سقف خانه روی پرواز میریزند و بعد بالای آن را با گل و خاک و کاهگل میپوشانند.
انبیرهفرهنگ فارسی معین(اَ رَ یا رِ) (اِ.) خلاشه و خاشاکی که پس از پوشش خانه بر بام اندازند تا بر بالای آن خاک و گل ریزند و بیندایند.