نتفةلغتنامه دهخدانتفة. [ ن ُ ت َ ف َ ] (ع ص ) رجل نتفة؛ مردی که آغاز علمی را کند و به انجام نرساند. (ناظم الاطباء). آنکه اندکی از علم بیاموزد و در آن استقصا نکند. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
نتفةلغتنامه دهخدانتفة. [ ن ُ ف َ ] (ع اِ) به انگشت برچیده از گیاه و جز آن . (منتهی الارب ). آنچه با انگشت از گیاه و جز آن برچینند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (المنجد). گیاه و سبزی دست چین . ج ، نُتَف . || بخشش . عطا. (ناظم الاطباء). || چیزی . مختصری . عامه ٔ عرب به ف
نطفهلغتنامه دهخدانطفه . [ ن ُ ف َ / ف ِ ] (از ع ، اِ) نُطفَة. آب مرد. آب پشت . آب که بچه از آن بود. منی . بیظ. آب . آب نشاط. (یادداشت مؤلف ). نیز رجوع به نطفة شود : ورا خوانند نطفه اهل معنی که پالوده از آن خون است یعنی . <
نطفةلغتنامه دهخدانطفة. [ ن َ طَ ف َ ](ع اِ) نُطَفَة. گوشواره یا مروارید روشن یا مروارید خرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، نَطَف .
نطفةلغتنامه دهخدانطفة. [ ن َ طِ ف َ ] (ع ص ) تأنیث نَطِف است به معنی ماده شتر که به نَطَف مبتلاست . رجوع به نَطِف و نَطَف شود.
نتفةلغتنامه دهخدانتفة. [ ن ُ ت َ ف َ ] (ع ص ) رجل نتفة؛ مردی که آغاز علمی را کند و به انجام نرساند. (ناظم الاطباء). آنکه اندکی از علم بیاموزد و در آن استقصا نکند. (از اقرب الموارد) (از المنجد).
نتفلغتنامه دهخدانتف . [ ن ُ ت َ ] (ع اِ) ج ِ نتفة. رجوع به نتفة شود : پس به تعلیم شاهزاده مشغول گشت و آنچه از طُرَف و نتف و نکت و دقایق علوم بوده به بیان وبرهان با او میگفت . (سندبادنامه ص 51). و اتسز نیز رسل فرستاد و تحف و هدایا و نت
نتفةلغتنامه دهخدانتفة. [ ن ُ ف َ ] (ع اِ) به انگشت برچیده از گیاه و جز آن . (منتهی الارب ). آنچه با انگشت از گیاه و جز آن برچینند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة) (المنجد). گیاه و سبزی دست چین . ج ، نُتَف . || بخشش . عطا. (ناظم الاطباء). || چیزی . مختصری . عامه ٔ عرب به ف
شحتلةلغتنامه دهخداشحتلة. [ ش َ ت َ ل َ ] (ع اِ) آنچه از یک بار برکندن حاصل شود از موی و مانند آن . یقال : اعطنی شحتلة من کذا؛ ای نتفة منه . (منتهی الارب ). در شرح قاموس آمده که این کلمه غیر عربی است و در لسان العرب نیامده است . (از اقرب الموارد).