نحریرلغتنامه دهخدانحریر. [ ن ِ ] (ع ص ) نِحْر. زیرک و ماهر و دانا و آزموده کار متقن و بصیر در هر کار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دانشمند و زیرک . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که حاذق و زیرک و داناباشد. (فرهنگ نظام ). نیک دانا. (دهار). نیک دان . (ملخص ا
نحاریرلغتنامه دهخدانحاریر. [ ن َ ](ع ص ، اِ) دانشمندان و زیرکان . ج ِ نحریر. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) : و مدرسان از نحاریرعلمای عصر. (جهانگشای جوینی ). رجوع به نحریر شود.
نحاریرلغتنامه دهخدانحاریر. [ ن َ ](ع ص ، اِ) دانشمندان و زیرکان . ج ِ نحریر. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) : و مدرسان از نحاریرعلمای عصر. (جهانگشای جوینی ). رجوع به نحریر شود.
داسیهلغتنامه دهخداداسیه . [ ی ِ ] (اِخ ) بن ژزف بارن . علامه ٔ نحریر و مترجم فرانسوی (1651-1720م .).
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن فهدبن حسن بن ادریس احسائی ملقب بشهاب الدین . عالم نحریر. او معاصر احمدبن محمدبن فهد اسدی است و او را نیزشرحی بر ارشاد نسبت داده اند. (روضات الجنات ص 21 س 20).
نیک دانلغتنامه دهخدانیک دان . (نف مرکب ) نحریر. (السامی ) (ملخص اللغات ) (یادداشت مؤلف ). حاذق . استاد. علامه . دانا. (یادداشت مؤلف ). بسیاردان : دلارام گفت ای شه نیک دان نه هر زن دودل باشد و ده زبان . اسدی .یکی نیک دان بخردی کز جها