نخودلغتنامه دهخدانخود. [ ن ُ خُدْ ] (اِ) نام دانه ای است خوراکی که از ماش و عدس بزرگتر است و مانند آنها در خورش پخته میشود. (فرهنگ نظام ).نوعی از حبوبات مأکول و لذیذ. (ناظم الاطباء). حمص .(دهار). خلر. جرجر. (منتهی الارب ). فوم : به خوشه در از بهر بیرون شدن چنا
نخودفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) از دانههای خوراکی که گرد و کوچک است و بهصورت پختهشده مصرف میشود.۲. (زیستشناسی) بوتۀ این دانه که کوتاه و دارای شاخههای نازک، برگهای ریز، و گلهای سفید میباشد.۳. واحد اندازهگیری وزن معادل یکبیستوچهارم مثقال.
نخودفرهنگ فارسی معین(نُ خُ) 1 - گیاهی است از تیرة سبزی - آساها (پروانه واران ) و از دستة پیچی ها و یکساله . این گیاه دارای گونه های مختلف است . دانه های رسیده اش مصرف غذایی دارد. 2 - واحدی است برای وزن . ؛ دنبال ~سیاه فرستادن کسی را به بهانه ای از مجلس دور کردن . ؛~ هر آش شدن کنایه از: خود را داخل هر جایی یا هر گ
نخوتلغتنامه دهخدانخوت . [ ن َخ ْ / ن ِخ ْ وَ ] (از ع ، اِمص ) تکبر. (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء). بزرگ منشی . خودبینی . خودپرستی . جاه طلبی . تبختر. (ناظم لاطباء). بزرگی . (غیاث اللغات ). ناز. عظمة. عظومت . عظامة. شنخفة. (منتهی الارب ).
نخوتدیکشنری فارسی به انگلیسیarrogance, conceit, haughtiness, hauteur, pride, superciliousness, vanity
نخودچیلغتنامه دهخدانخودچی . [ ن ُ خُدْ ](اِ مرکب ) نخود بوداده . (فرهنگ نظام ). قسمی نخود که برشته کنند و آن جزو آجیل است . (یادداشت مؤلف ). || نخود ریزه و کوچک تر از نخودهای معمولی .- مثل نخودچی ؛به خردی و ریزی نخود.- امثال :<span
نخودآبلغتنامه دهخدانخودآب . [ ن ُ خُدْ ] (اِ مرکب ) نوعی از پرهیزانه ٔ بیماران که از گوشت بی چربی و نخود جوشانیده در آب ترتیب دهند. (ناظم الاطباء). ابوحنیفه . (مهذب الاسماء). آبگوشتی رقیق از گوشت و آب نخود بیماررا، گوشت آن کم است و نخود و آبش بیشتر. جوذآبه . حمصیه . (یادداشت مؤلف ) <span class
نخودآبادلغتنامه دهخدانخودآباد. [ ن َ خُدْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، در 44هزارگزی شمال غربی قره آغاج و 12هزارگزی شمال راه مراغه به میانه . در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و <span cla
نخودانلغتنامه دهخدانخودان . [ ن ُ خ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوه پنج بخش مرکزی شهرستان سیرجان با 80 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
نخودبریزلغتنامه دهخدانخودبریز. [ ن ُ خُدْ ب ِ ] (نف مرکب ) نخودپز. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که نخود و بادام و پسته و فندق و جز آنها را بو داده آجیل می سازد. نیز کسی که نخود را بو داده نخودچی می سازد. (فرهنگ نظام ). آنکه نخود و پسته و امثال آن را بو داده و بریان کرده فروشد. (آنندراج ). کسی ک
نخود الوندیلغتنامه دهخدانخود الوندی . [ ن ُ خ ُ دِ اَل ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به لغت اصفهان ، زراوند مدحرج است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به زراوند مدحرج شود.
نخودچیلغتنامه دهخدانخودچی . [ ن ُ خُدْ ](اِ مرکب ) نخود بوداده . (فرهنگ نظام ). قسمی نخود که برشته کنند و آن جزو آجیل است . (یادداشت مؤلف ). || نخود ریزه و کوچک تر از نخودهای معمولی .- مثل نخودچی ؛به خردی و ریزی نخود.- امثال :<span
نخود سیاهلغتنامه دهخدانخود سیاه . [ ن ُ خُدْ ] (اِ مرکب ) مُجُک . (یادداشت مؤلف ).- پی نخود سیاه فرستادن ؛ کسی را که نخواهند در وقت کاری حاضر باشد به تدبیر و بهانه بیرون فرستادن : دیروز رندان میخواستند شراب بخورند آخوند بیچاره را پی نخود سیاه فرستادند . پی کاری فرستاد
نخود قندیلغتنامه دهخدانخود قندی . [ ن ُ خ ُ دِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام نوعی از میوه . (ناظم الاطباء).
نخود کورلغتنامه دهخدانخود کور. [ ن ُ خ ُ دِ / ن ُ خُدْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی نخود برشته که از حد معمول ریزتر باشد و پوست آن به آسانی جدا نشود. مقابل نخود گل . این قسم نخود را در کرمان نخود کورو گویند.
پیرنخودلغتنامه دهخداپیرنخود. [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان مشهدریزه میانولایت باخرز. بخش طیبات شهرستان مشهد. واقع در 54هزارگزی شمال باختری طیبات . سر راه اتومبیل رو طیبات به شهرنو. جلگه - معتدل . دارای 35 تن سکنه . آب آن از
داغ نخودلغتنامه دهخداداغ نخود. [ غ ِ ن َ / ن ُ خُد ] (ترکیب اضافی ) داغی است که در هر دو بازو یا در پاها گذارند و دانه ٔ نخود بر آن نهند تا همیشه منفجر باشد و از آن چرک و ریم برآید. دماغ وباصره را نافع بود. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
فال نخودلغتنامه دهخدافال نخود. [ ل ِ ن ُ خوَدْ / خُدْ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) فالی است که پیرزنان با دانه های نخود گیرند، و ترتیب آن چنین است که دستمالی در پیش خود گسترند وچندین دانه نخود بر آن گذارند، هر کس که فال خواهد پولی بدیشان دهد و ایشان دانه های نخود بر
بان نخودلغتنامه دهخدابان نخود. [ ن ْ ن ُ خُد ] (اِخ ) دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد که در 15 هزارگزی شمال گهواره نزدی» رودخانه ٔ زمکان واقع است . ناحیه ای است سردسیر و دارای 100 تن سکنه ، آب آن جا از چشمه تأمین میشود. مح