ندلغتنامه دهخداند. [ -َن ْ ] (ضمیر) ضمیر متصل فاعلی است برای سوم شخص جمع.مثال : از مصدر رفتن ، ماضی : رفت + ند = رفتند، مضارع : میرو + ند = میروند و امر: رو + ند = روند. و گاه آن را حذف کنند : به پالیز زیر گل افشان درخت نخفت آن سه آزاده ٔ نیکبخت .<p c
ندلغتنامه دهخداند. [ ن َ ] (اِ) رشد. افزونی . نمو. (برهان قاطع) (از رشیدی ) (انجمن آرا) (از جهانگیری ) (از فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (فرهنگ خطی ). برومندی . (فرهنگ خطی ) : گر بخت را وجاهت و اقبال را ند است از خدمت محمد بهروز احمد است . ابو
ندلغتنامه دهخداند. [ ن َدد ] (ع اِ) تل بلند. زمین و پشته ٔ خاک بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پشته ٔ بزرگ از خاک و گل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اکمة. تل مرتفع. (المنجد). || (مص ) رمیدن شتر. (تاج المصادر بیهقی ). رمیدن ستوران . (جهانگیری ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطب
ندلغتنامه دهخداند. [ ن َدد / ن ِدد ] (ع اِ) کشته . بوی خوشی است مرکب از عود و عنبر و مشک . (از بحر الجواهر). نوعی از بوی خوش یا عنبر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). نوعی است از بوی خوش . (مهذب الاسماء). بخور آمیخته . (دستوراللغة). ند، به فارسی کشته نامند. مخ
ندلغتنامه دهخداند. [ ن ِدد ] (ع اِ) همتا. (منتهی الارب ) (دهار) (جهانگیری ) (آنندراج ) (دستوراللغة) (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). مِثْل . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (جهانگیری ) (زمخشری ) (غیاث اللغات ). نظیر. (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). شبیه بِدّ. (یادداشت مؤلف ). ندید. (از المنجد) <spa
نُت 1noteواژههای مصوب فرهنگستانهریک از نشانههای مختلفی که برای ثبت اصوات و سکوتهای موسیقایی و ویژگیهای آنها نزد اقوام گوناگون در دورههای مختلف به کار رفته باشد
سرِ نُتnote headواژههای مصوب فرهنگستانبخش اصلی نماد نُت که محل آن روی حامل نشاندهندۀ زیروبمی نغمه است
نت گرفتهstopped noteواژههای مصوب فرهنگستان1. صدایی که نوازنده در هنگام نواختن هورن یا ترمپت با قرار دادن دست خود در برابر یا درون شیپورۀ ساز، تولید میکند 2. نتی که با گرفت یا پردهگیری تولید میشود متـ . صوت گرفته stopped tone
نُت میدیMIDI noteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیام مسیر میدیِ دوقسمتی که قسمت اول آن فرمانِ روشن شدن و قسمت دوم آن فرمانِ خاموش شدن است
نُت نقطهدارdotted noteواژههای مصوب فرهنگستاننُتی که در سمت راست آن یک نقطه میگذارند و ارزش زمانی آن یکونیم برابر حالت بدون نقطۀ آن است
ندیانلغتنامه دهخداندیان . [ ن َدْ ] (ع ص ) شجر ندیان ؛ درخت نمناک . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مبتل . (المنجد).
ندیةلغتنامه دهخداندیة. [ ن َ دی ی َ ] (ع ص ) تأنیث نَدی ّ، به معنی مرطوب و نمدار. رجوع به نَدی ّ شود.
ندانم کاریلغتنامه دهخداندانم کاری . [ ن َ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل ندانم کار. صفت ندانم کار. رجوع به ندانم کار شود.
ندیانلغتنامه دهخداندیان . [ ن َدْ ] (ع ص ) شجر ندیان ؛ درخت نمناک . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مبتل . (المنجد).
ندیةلغتنامه دهخداندیة. [ ن َ دی ی َ ] (ع ص ) تأنیث نَدی ّ، به معنی مرطوب و نمدار. رجوع به نَدی ّ شود.
ندکوهلغتنامه دهخداندکوه . [ ن َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش بافق شهرستان یزد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ص 197).
رحم بندلغتنامه دهخدارحم بند. [ رَ ح ِ ب َ ] (اِ مرکب ) کمربندی که با آن رحم های افتاده به پایین و یا رحم هایی را که استقرار غیرطبیعی دارند می بندند تا بصورت طبیعی درآید. (فرهنگ فارسی معین ).
دانش پسندلغتنامه دهخدادانش پسند. [ ن ِ پ َ س َ ] (نف مرکب ) پسندکننده ٔ دانش . پسند علم کننده : ز فرهنگ آن شاه دانش پسندشد آواز یونان بدانش بلند. نظامی .|| (ن مف مرکب ) که پسند علم افتد. مقبول دانش قرارگرفته .
دانشمندلغتنامه دهخدادانشمند. [ ن ِ م َ] (اِخ ) غازی احمدبن علی بن نصر از امیران ترکمان و مؤسس سلسله ٔ دانشمندیه است . وی مردی عالم و فاضل و مجاهد بوده است و بسبب جنگهائی که در 450 هَ . ق . درحدود آناطولی کرد از جانب خلیفه ٔ عباسی بحکومت نواحی مفتوحه منسوب گردید
دانشمندلغتنامه دهخدادانشمند. [ ن ِ م َ ] (اِخ ) ابوالحسن بن احمد ابیوردی . او راست : حاشیه ٔ بر شرح جلال دوانی بر تهذیب المنطق .