ندفیلغتنامه دهخداندفی . [ ن َ ] (حامص ) حلاجی . (ناظم الاطباء). ندافی . پنبه زنی . رجوع به ندافی شود.- ندفی کردن ؛ پنبه زدن . حلاجی کردن . (ناظم الاطباء). ندافی کردن .
ندافیلغتنامه دهخداندافی . [ ] (اِ) در بیت زیر معنی نوعی پارچه میدهد : قلمی فوطه و کرباس و ندافی و قدک یقلق و طاقیه و موزه و کفش و دستار.نظام قاری (دیوان ص 15).
ندافیلغتنامه دهخداندافی . [ ن َدْ دا ] (حامص ) حلاجی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پنبه زنی . (ناظم الاطباء). عمل نداف . رجوع به نَدّاف شود.
پندولغتنامه دهخداپندو. [ پ َ ] (اِ) جرجیر. ککژ. ککج . ایهقان . انداو. تره تیزک . کیکیز. کیکش . شاهی . تندک . تره تندک . حرف . خردل فارسی .
پندولغتنامه دهخداپندو. [ پ ِ ] (اِ) در فرهنگ شعوری (ج 1 ص 261) بمعنی آواز آب و کنه آمده است . لکن بفرهنگ شعوری اعتماد نمیتوان کرد.
خندفیلغتنامه دهخداخندفی . [ خ َ دَ فی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به خندف است که بمعنی خرامیدن باشد. (از انساب سمعانی ).