دل رحملغتنامه دهخدادل رحم . [ دِ رَ ] (ص مرکب ) دل رحیم . باشفقت . نرم دل . مقابل سخت دل . مقابل سنگدل . آنکه نسبت به دیگران احساس ترحم کند. مهربان . شفیق .
مترققلغتنامه دهخدامترقق . [ م ُ ت َ رَق ْ ق ِ ] (ع ص ) مهربانی نماینده . (آنندراج ). مهربان و مشفق و نرم دل و رحیم . (ناظم الاطباء). و رجوع به ترقق شود.
پرنیانخویلغتنامه دهخداپرنیانخوی . [ پ َ ] (ص مرکب ) خوش خوی . نرم خوی . و صاحب برهان گوید کنایه از خوشدل و نرم دل و خوشحال و خوشخوی و نرم خوی و صاحبدل باشد. (برهان قاطع).