لغتنامه دهخدا
نرمک . [ ن َ م َ ] (ص مصغر) مصغر نرم . (ناظم الاطباء). رجوع به نرم شود. || (اِ) نرمه ٔ آرد. (یادداشت مؤلف ). || (ق ) آهسته . به نرمی . به آهستگی . یواش . یواشکی . به ملایمت : بگفت این و بگذشت و اندر گذشتن همی گفت نرمک به زیر لب اندر. <p cl