نزعلغتنامه دهخدانزع . [ ن َ ] (ع اِمص ) حال جان کندن . (از منتهی الارب ). جان کندن . (غیاث اللغات ). حالت جان کندن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ). دم بازپسین . (فرهنگ خطی ). حالت مریض مشرف به مرگ . (از المنجد). یقال : هو فی النزع ؛ یعنی او در حالت جان کندن است . (منتهی الارب ) <span class
نزعلغتنامه دهخدانزع . [ ن َ زَ ] (ع مص ) موی رفتگی هر دو جانب پیشانی . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). برهنه گردیدن هر دو جانب پیشانی از موی . (ناظم الاطباء).
نزعلغتنامه دهخدانزع . [ ن ُزْزَ ] (ع ص ، اِ) غنم نُزَّع ؛ گوسپندان گشن خواه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || ج ِ نازع ، به معنی غریب . (از المنجد). رجوع به نازع شود.
تهوع صبحگاهیmorning sickness, nausea gravidarumواژههای مصوب فرهنگستاناحساس تهوع و استفراغ در هنگام برخاستن از خواب، بهویژه در ماههای اول بارداری
نزعاءلغتنامه دهخدانزعاء. [ ن َ ] (ع ص ) املس الرأس . (یادداشت مؤلف ). زنی که هر دو جانب پیشانیش موی رفتگی دارد. (از اقرب الموارد) . تأنیث انزع . رجوع به انزع و نَزَع شود. || جبهة نزعاء؛ پیشانی فراخ . (مهذب الاسماء).
نزعتانلغتنامه دهخدانزعتان . [ ن َ زَ ع َ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، محل موی رفتگی از دو جانب پیشانی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). دو سوی پیشانی . (از منتهی الارب ). تثنیه ٔ نَزَعة. رجوع به نَزَع و نَزَعة شود.
نزعةلغتنامه دهخدانزعة. [ ن َ زَ ع َ ] (ع ص ، اِ) رُماة. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). ج ِ نازع ، به معنی رامی . (از معجم متن اللغة). رجوع به نازع شود. || (اِ) محل موی رفتگی از پیشانی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نَزَعتان تثنیه ٔ آن است . (از منتهی الارب ). رجوع به نَزَع شود.ج ، نَزَ
نزعةلغتنامه دهخدانزعة. [ ن َ ع َ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گیاهی است که گل و میوه ندارد و شتر چون گیاه دیگری نیابد آن را بخورد. (از اقرب الموارد). نَزَعَة. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به نَزَعَة و نیز رجوع به معجم متن اللغة شود.<br
نزعةدیکشنری عربی به فارسیعلف نيزار , علف بوريا , علف شبيه ني , سرازيري , سربالا يي , نشيب , خميدگي , خم , خم شده , منحني
تنزیعلغتنامه دهخداتنزیع. [ ت َ ] (ع مص ) مبالغه ٔ نزع . (زوزنی ) (آنندراج ). از جای خودش برکشیدن و برکندن چیزی . (از اقرب الموارد). رجوع به نزع شود.
نزعاءلغتنامه دهخدانزعاء. [ ن َ ] (ع ص ) املس الرأس . (یادداشت مؤلف ). زنی که هر دو جانب پیشانیش موی رفتگی دارد. (از اقرب الموارد) . تأنیث انزع . رجوع به انزع و نَزَع شود. || جبهة نزعاء؛ پیشانی فراخ . (مهذب الاسماء).
نزعتانلغتنامه دهخدانزعتان . [ ن َ زَ ع َ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، محل موی رفتگی از دو جانب پیشانی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). دو سوی پیشانی . (از منتهی الارب ). تثنیه ٔ نَزَعة. رجوع به نَزَع و نَزَعة شود.
نزعةلغتنامه دهخدانزعة. [ ن َ زَ ع َ ] (ع ص ، اِ) رُماة. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). ج ِ نازع ، به معنی رامی . (از معجم متن اللغة). رجوع به نازع شود. || (اِ) محل موی رفتگی از پیشانی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نَزَعتان تثنیه ٔ آن است . (از منتهی الارب ). رجوع به نَزَع شود.ج ، نَزَ
نزعةلغتنامه دهخدانزعة. [ ن َ ع َ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گیاهی است که گل و میوه ندارد و شتر چون گیاه دیگری نیابد آن را بخورد. (از اقرب الموارد). نَزَعَة. (منتهی الارب ) (معجم متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به نَزَعَة و نیز رجوع به معجم متن اللغة شود.<br
متنزعلغتنامه دهخدامتنزع . [ م ُ ت َ ن َزْ زِ ] (ع ص ) شتابان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به تنزع شود.
قنزعلغتنامه دهخداقنزع . [ ق ُ زُ ] (اِخ ) کوهی است میان مکه . (منتهی الارب ). به یسار سرین [ سرین اسم جایی است ] . (تاج العروس ) (لسان العرب ) (معجم البلدان ).
منزعلغتنامه دهخدامنزع . [ م َ زَ ] (ع اِ) کشیدنگاه . و منه لم یبق فی القوس منزع ؛ یعنی کار به نهایت رسید. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء) : از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصه ٔ امل متسعی بود... تا امروز... وصیت می کرده ام ... (نفثةالمصدور چ یزدگر
منزعلغتنامه دهخدامنزع . [ م ِ زَ ] (ع اِ) تیر که بدان کشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیری که بدان کشیده می شود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد سخت کشنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).