نساکةلغتنامه دهخدانساکة. [ ن َ ک َ ] (ع مص ) پرستیدن . پارسا گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناسک شدن . (از المنجد). متعبد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نَسْک . نِسْک . نُسْک . نُسُک . رجوع به نسک شود.
ناگاساکیلغتنامه دهخداناگاساکی . (اِخ ) ناگازاکی . بندر بزرگی است درجنوب مملکت ژاپن که جای حمل زغال و ایستگاه ناوهاست . (فرهنگ نظام ). جمعیت آن در سال 1945 م . قبل از جنگ جهانی دوم بالغ بر 142748 تن بود و زغال و پنبه و دیگر مال ال
نشاقیلغتنامه دهخدانشاقی . [ ن َ قا ] (ع اِ) شکار که حلقه ٔ رسن در گلوی وی افتد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- امثال :شکارچی به شریکش گوید: لی النشاقی و لک العلاقی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
پرهیزکاری کردنلغتنامه دهخداپرهیزکاری کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پارسائی کردن . پارسا گردیدن . تورع . تعفف . استعفاف . نساکة.