نسترنلغتنامه دهخدانسترن . [ ن َ ت َ رَ ] (اِ) نستر. نسترون . نسرین . پهلوی : نسترون . گلی است از انواع گل سرخ و به اندام کوچکتر از گل سرخ و در هر شاخه چندین گل با هم شکفد، به رنگهای مختلف سفید و صورتی و سرخ دیده می شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) . نسترون . گلی سفید و خوشبوی باشد. (برهان قاط
نسترنفرهنگ فارسی عمید۱. گلی خوشبو به رنگ سرخ یا سفید، کوچکتر از گل سرخ که در هر شاخهاش چندین گل شکفته میشود؛ ترن.۲. درختچه خاردار این گل: ◻︎ سر نسترن را ز موی سپید / سیاهی ده از سایهٴ مشک بید (نظامی۵: ۷۷۴).
نسترنفرهنگ نامها(تلفظ: nastaran) (در گیاهی) گلی شبیه رُز ولی کم پَرتر و کوچکتر از آن به رنگهای صورتی ، سفید یا زرد ؛ گیاه این گل که درختچهای افراشته یا پراکنده از خانوادهی گل سرخ است ؛ (در قدیم) (به مجاز) رخسار و بناگوش معشوق .
باغ نسترنلغتنامه دهخداباغ نسترن . [ غ ِ ن َ ت َ رَ ] (اِخ ) یکی از باغهای مغرب چهارباغ اصفهان که مادی نیاصرم از میان آن میگذشته است . (از گزارشهای باستانشناسی ج 3 ص 205).
نسترونلغتنامه دهخدانسترون . [ ن َ ت َرْ وَ / ن َ ت َ ] (اِ) گلی باشد، نسترن گویند و گروهی نسترین گویند. (لغت فرس اسدی ) (از حاشیه ٔ برهان قاطع). نستردن . گل نسرین . (برهان قاطع). نستر. (جهانگیری ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا). نسترن . (از آنندراج ) (فره
باغ نسترنلغتنامه دهخداباغ نسترن . [ غ ِ ن َ ت َ رَ ] (اِخ ) یکی از باغهای مغرب چهارباغ اصفهان که مادی نیاصرم از میان آن میگذشته است . (از گزارشهای باستانشناسی ج 3 ص 205).
باغ نسترنلغتنامه دهخداباغ نسترن . [ غ ِ ن َ ت َ رَ ] (اِخ ) یکی از باغهای مغرب چهارباغ اصفهان که مادی نیاصرم از میان آن میگذشته است . (از گزارشهای باستانشناسی ج 3 ص 205).