نسردلغتنامه دهخدانسرد. [ ن َ رُ / ن َ س ُ / ن ُ س ُ ] (اِ) شکاری . (برهان قاطع) (از جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). شکارکننده . (برهان قاطع). صیاد. (ناظم الاطباء).
نصرتلغتنامه دهخدانصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) نصراﷲ (میرزا...) اردبیلی متخلص به نصرت از عرفا و شعرای قرن سیزدهم است و به روایت هدایت در زمان ولیعهدی محمدشاه معلم وی بود و چون محمدشاه به سلطنت رسید مقام صدارت را به وی تکلیف کرد و او نپذیرفت ، میرزا نصراﷲ در دوران سلطنت محمدشاه به عزت و قدرت زیست و
نصرتلغتنامه دهخدانصرت .[ ن ُ رَ ] (ع اِمص ، اِ) یاری کردن . یاری دادن . (غیاث اللغات ) (از بهار عجم ). دستگیری . حمایت . کمک . یاری . اعانت . (ناظم الاطباء). یاری . یاریگری . نصر. (یادداشت مؤلف ). معاونت . نصرة. رجوع به نصرة شود : نصرت از ایزد عز ذکره باشد. (تاریخ بیه
نصرتلغتنامه دهخدانصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) عباسقلی خان دکنی هندی از پارسی گویان دکن است در عهد فتحعلی شاه قاجار سفری به ایران کرده ، خط خوشی داشته . او راست :ز بیم آن که دوران شایدش از من جدا سازدبه رویش هر نگاه من نگاه آخرین باشد. #عقده در کار من از آبله
نصرتلغتنامه دهخدانصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز با 87 تن سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود.
نصرتلغتنامه دهخدانصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) سلطان حسین طالشی گیلانی مشهور به سلطان بیگ بن پناه بیگ ، از خدمتگزاران امرای عهد قاجار و از شاعران قرن سیزدهم است ، مدتی در شیراز بوده سپس به تهران آمده و سرانجام به گیلان بازگشته و به روایت هدایت «از فحول شعرای این عهد بوده ، قصیده و غزل را بس نکو می
خونسرددیکشنری فارسی به انگلیسیlevel, cool, coolheaded, impassive, imperturbable, nerveless, nonchalant, quiet, serene, unconcerned, unruffled
بی ادب و خونسرددیکشنری فارسی به انگلیسیcool, barbarian, brassy, caddish, coarse, daring, discourteous, disrespectful, ill-mannered, impolite, indelicate, lowbred, peasant, randy, ribald, rude, saucy, surly, uncouth, ungracious, unmannerly, vulgar