نسیبلغتنامه دهخدانسیب . [ن َ ] (ع مص ) تشبیب کردن به کسی در شعر. غزل گفتن و وصف جمال زن نمودن . (از منتهی الارب ). تشبیب کردن به زن در شعر. (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). غزل گفتن و جمال زن در شعر گفتن . (زوزنی ). تغزل . (المنجد). نسب . (ناظم الاطباء) (المنجد). منسبة. (اقرب الموارد
نسیبفرهنگ فارسی عمید۱. (ادبی) ابیات آغازین قصیده به ویژه ابیاتی که مشتمل بر احوالات عاشقانه است.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] بانسب؛ شخص عالینسب.۳. [قدیمی] خویش؛ خویشاوند.
نشیبلغتنامه دهخدانشیب . [ ن ِ / ن َ ] (ص ، اِ) اوستا: نیخشوئپه ، پهلوی : نَ (َیَ) شپ ، نَ (َیَ) شپیتن (فرود شدن )، پهلوی : نیشپک (غروب [ آفتاب و ماه ])، پازند: نیشوه ، برای وهژه (بهیزک )، کردی : سرنشیو (برگشته ،[ سر به پائین ])، نیز کردی نشوو ، نشیو (نشیب یک
نیسبلغتنامه دهخدانیسب . [ ن َ س َ ] (ع اِ) راه راست . (مهذب الاسماء). راه راست و روشن . (از منتهی الارب ). طریق واضح مستقیم . (اقرب الموارد) (از متن اللغة). نیسبان . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نشان راه . (منتهی الارب ). ما وجد من اثر الطریق . (متن
نچسبلغتنامه دهخدانچسب . [ ن َچ َ ] (نف ) ناچسب . ناچسبنده . که نمی چسبد. || نادلپسند. نادلنشین . || سمج . مُصِرّ.
نسبلغتنامه دهخدانسب .[ ن َ س َ ] (ع اِ) نژاد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). اصل . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (غیاث اللغات ). نسل . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). خاندان . سلسله . (ناظم الاطباء). رگ و ریشه . رگ و پیوند. گوهر. گهر.پر
نسیبةلغتنامه دهخدانسیبة. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) بنت کعب بن عوف المازنیة الانصاریة، معروف به ام عمارة. از زنان شجاع و نامبردار عرب است . وی به گاه ظهور اسلام به پیغمبر ایمان آورد و در سلک صحابه ٔ وی درآمد و در جنگها شرکت جست و مردانه دوشادوش مسلمانان پیکار کرد. در جنگ احد با آنکه دوازده زخم سنان و
نسیبهفرهنگ نامها(تلفظ: nasibe) (عربی) (در قدیم) دارای اصل و نسب ؛ خویشاوند و نزدیک ؛ (در اعلام) نام یک زن صحابی شجاع از بنی نجار که در هنگام ظهور اسلام به پیغمبر اکرم (ص) ایمان آورد و در سلک صحابهی وی در آمد و در جنگها شرکت و مردانه دوشادوش مسلمانان پیکار میکرد .
منسبةلغتنامه دهخدامنسبة. [ م َ س َ ب َ ] (ع مص ) نَسیب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به منسب و نسیب شود.
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عباس حسینی علوی ، مکنی به ابوالقاسم و مشهور به نسیب . رجوع به علی نسیب شود.
نسیب ارسلانلغتنامه دهخدانسیب ارسلان . [ ن َ اَ س َ ] (اِخ ) ابن حمودبن حسن . ادیب شاعر و نویسنده ٔ لبنانی و از نوابغ امرای ارسلانیه است . به سال 1284 هَ . ق . در بیروت تولد یافت و در 1346 هَ . ق . درگذشت . (از معجم المؤلفین ج <span
نسیبةلغتنامه دهخدانسیبة. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) بنت کعب بن عوف المازنیة الانصاریة، معروف به ام عمارة. از زنان شجاع و نامبردار عرب است . وی به گاه ظهور اسلام به پیغمبر ایمان آورد و در سلک صحابه ٔ وی درآمد و در جنگها شرکت جست و مردانه دوشادوش مسلمانان پیکار کرد. در جنگ احد با آنکه دوازده زخم سنان و
نسیبهفرهنگ نامها(تلفظ: nasibe) (عربی) (در قدیم) دارای اصل و نسب ؛ خویشاوند و نزدیک ؛ (در اعلام) نام یک زن صحابی شجاع از بنی نجار که در هنگام ظهور اسلام به پیغمبر اکرم (ص) ایمان آورد و در سلک صحابهی وی در آمد و در جنگها شرکت و مردانه دوشادوش مسلمانان پیکار میکرد .
علی نسیبلغتنامه دهخداعلی نسیب . [ ع َ ی ِ ن َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عباس حسینی علوی دمشقی . مکنی به ابوالقاسم و مشهور به نسیب . وی از فضلا و محدثان دمشق بود (424 - 508 هَ . ق .) و او را کتابی بنام «فوائد» درباره ٔ استادان خویش
پرنسیبفرهنگ فارسی معین(پِ رَ) [ فر . ] (اِ.) 1 - اصل ، اساس . 2 - اصول اخلاق . 3 - اصول آداب و معاشرت .