نشاختهلغتنامه دهخدانشاخته . [ ن ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نشانیده . (برهان قاطع). نشانده شده . رجوع به نشانیده شود. || تعیین کرده شده . (برهان قاطع). رجوع به نشناخت و نشناخته شود. || کارگذاشته شده . نصب کرده شده . تعبیه شده .- درنشاخته
محدودۀ نسوختهfire islandواژههای مصوب فرهنگستانیک یا چند محدودۀ حاوی مواد سوختنی در سطح جنگل که آتش آن را دربرگرفته اما نسوخته است
نشستلغتنامه دهخدانشست . [ ن ِ ش َ ] (مص مرخم ، اِمص ) مصدر مرخم و اسم مصدر است از نشستن . رجوع به نشستن شود. || نشستن . جلوس : بزرگان گزیدند جای نشست بیامد یکی مرد طشتی به دست . فردوسی .ز میدان بیامد به جای نشست ابا پهلوانان خس