نشانه

nešāne

معنی

۱. = نشان۱
۲. = نشانی
۳. آماج؛ هدف.
۴. چیزی که در جایی قرار بدهند برای تیراندازی.
⟨ نشانه کردن: (مصدر متعدی) هدف تیر قرار دادن: ◻︎ کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد (سعدی: ۷۹).

مترادف

آماج، آیه، اثر، داغ، رگه، علامت، مارک، نشان، هدف

جست‌وجوی دقیق

نشانه

لغت‌نامه دهخدا

نشانه . [ ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) علامت . (ناظم الاطباء). آیت . (ترجمان القرآن ). نشان . نمودار. دلیل . امارة. امارت . سمة : قلم نشانه ٔ عقل است و تیغ مایه ٔ جوریکی چو حنظل تلخ و یکی چو شهد شهی . <p class="aut

نشانه

فرهنگ فارسی عمید

۱. = نشان۱۲. = نشانی۳. آماج؛ هدف.۴. چیزی که در جایی قرار بدهند برای تیراندازی.&lang; نشانه کردن: (مصدر متعدی) هدف تیر قرار دادن: ◻︎ کس نیاموخت علم تیر از من / که مرا عاقبت نشانه نکرد (سعدی: ۷۹).

نشانه

دیکشنری فارسی به عربی

اشارة , برهان , حکاية , رمز , شعار , طالع , علامة , نذير

نشانه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

mark, character, emblem, emblematic, evidence, expression, forerunner, ideogram, indication, indicative, landmark, manifestation, marker, marking, notation, note, semblance, sign, suggestion, suspicion, symbol, symptomatic, target, token, trace, vestige, whiff, witness

نشانه

فرهنگ فارسی معین

(نِ نِ) (اِ.) 1 - هدف ، آماج . 2 - علامت ، علامت مشخصی برای شناختن چیزی .

جست‌وجوی هم‌آوا

چنگسانه

arpeggiation2

واژه‌های مصوب فرهنگستان

صدای حاصل از آکوردی که به شیوۀ چنگسان نواخته می‌شود

نشونه

گویش مازنی

هدف نشانی علامت

نشانه ساختن

لغت‌نامه دهخدا

نشانه ساختن . [ ن ِ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نشانه کردن . هدف قرار دادن و به سوی او قراول رفتن .

نشانه شدن

لغت‌نامه دهخدا

نشانه شدن . [ ن ِ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) هدف شدن . هدف واقع شدن .- نشانه ٔ تیر بلا شدن ؛ آماج بلا و مصائب شدن . || انگشت نما شدن . عَلَم شدن . مشارٌ بالبنان گشتن : چو مه نشان

نشانه رفتن

لغت‌نامه دهخدا

نشانه رفتن . [ ن ِ ن َ / ن ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) قراول رفتن .

جست‌وجوی مشابه

نشانهگیری

فرهنگ مترادف و متضاد

آماج، قراول، نشانهروی، هدفگیری

نشانه 1

arms, armes (fr.)

واژه‌های مصوب فرهنگستان

نشان ویژۀ دولت یا مؤسسه یا نهاد

نشانه 2

sign

واژه‌های مصوب فرهنگستان

[پزشکی] مشخصۀ عینی بیماری [زبان‌شناسی] در زبان‌شناسی سوسوری، واحدی متشکل از دال یا صورت و مدلول یا معنا

نشانه‏شناسی

semiotics, semiology

واژه‌های مصوب فرهنگستان

مطالعۀ علمی ویژگی‌های نظام‌های نشانه‏ای

نشانه‏گذار

marker 2

واژه‌های مصوب فرهنگستان

فرد یا وسیله‏ای که عمل نشانه‏گذاری درخت را انجام می‌دهد

جست‌وجوی متن

pool cue

دیکشنری انگلیسی به فارسی

نشانه نشانه

آیات

فرهنگ سره

نشانه ها، نشانی ها، نشانه ها، نشان ها

شایانه

واژه‌نامه آزاد

نشانه شایستگی- نشان برازندگی- نشانه لیاقت

آن

فرهنگ فارسی عمید

۱. نشانۀ زمان: صبحگاهان.۲. نشانۀ زمان.۳. نشانۀ صفت: گریان.۴. نشانۀ جمع: زنان، زنوان، سالیان.

indications

دیکشنری انگلیسی به فارسی

نشانه ها، نشانه، نشان، اشاره، دلالت، علامت، قرینه، بروز

جست‌وجوی هم‌آغاز

نشانه ساختن

لغت‌نامه دهخدا

نشانه ساختن . [ ن ِ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) نشانه کردن . هدف قرار دادن و به سوی او قراول رفتن .

نشانه شدن

لغت‌نامه دهخدا

نشانه رفتن

لغت‌نامه دهخدا

نشانه رفتن . [ ن ِ ن َ / ن ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) قراول رفتن .

نشانه زدن

لغت‌نامه دهخدا

نشانه زدن . [ ن ِ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) تیر را به هدف زدن . تمرین تیراندازی کردن : کجا دو تیر گشاید گه نشانه زدن بود بحکم ز سوفاراین نشانه ٔ آن .سوزنی .

نشانه کردن

لغت‌نامه دهخدا

نشانه کردن . [ ن ِ ن َ/ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) هدف قرار دادن : کس نیاموخت علم تیر از من که مرا عاقبت نشانه نکرد. سعدی .دل نشانه ٔ تیر بلا کن . (مجالس سعدی ). || نشانه رفتن . قراول

جست‌وجوی هم‌قافیه

ددمنشانه

لغت‌نامه دهخدا

ددمنشانه . [ دَ م َ ن ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی مرکب ، ق مرکب ) به منش ددان . به خوی درندگان .

اژدهای نشانه

لغت‌نامه دهخدا

اژدهای نشانه . [ اَ دَ ی ِ ن ِ شا ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صورت اژدها که برای هدف و نشانه ٔ تیر بوده است : و زبانه ٔبیرق چون سنان آتشین می تافت و اژدهاء نشانه از باد حمله چون شیران جنگی بر خود می پیچید. (تا

بی نشانه

لغت‌نامه دهخدا

بی نشانه . [ ن ِ، ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) (مرکب از: بی + نشانه ) بی نشان . رجوع به بی نشان شود.

بازشناسی نشانه

target recognition

واژه‌های مصوب فرهنگستان

← شناسایی نشانه

روزنوشت غذا و نشانه

food and symptom diary

واژه‌های مصوب فرهنگستان

گزارشی که در آن غذاها و نوشیدنی‌های مصرف‌شده و نیز شدت و مدت نشانه‌ها ثبت می‌شود

درپیوند

بیشتر بدانید

نشانه

nešāne

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به عربی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی معین

جست‌وجوی هم‌آوا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

گویش مازنی

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

فرهنگ مترادف و متضاد

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان

جست‌وجوی متن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فرهنگ سره

واژه‌نامه آزاد

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری انگلیسی به فارسی

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

واژه‌های مصوب فرهنگستان

واژه‌های مصوب فرهنگستان