نشوهلغتنامه دهخدانشوه . [ ن َش ْ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان ساوه در 33 هزارگزی ساوه در جلگه ٔ سردسیری واقع است و 264 تن سکنه دارد، آبش از قنات ، محصولش غلات و سیب زمینی و بنشن و میوه ها، شغل اهالی
نشوهفرهنگ فارسی معین(نَ وَ یا وِ) [ ع . نشوة ] 1 - (مص ل .) سرخوش شدن و نشأه یافتن به وسیلة استعمال مواد مخدر. 2 - (اِمص .) سرخوشی و نشأه .
نسوعلغتنامه دهخدانسوع . [ ن ُ ] (ع مص ) واشدن و سست شدن گوشت بن دندان . (تاج المصادر بیهقی ). دروا شدن گوشت بن دندان از دندان و فروهشته و سست گردیدن . (منتهی الارب ). نسع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بیرون افتادن و برآمدن هر ثنیه ٔ کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).نسع. (اقرب ال
نسوةلغتنامه دهخدانسوة. [ ن َس ْ وَ ] (ع اِ) یک آشام از شیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جرعه ای از شیر. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || (مص ) فراموش کردن . (از منتهی الارب ). نسی . نسیان . نسایة. (از المنجد) (اقرب الموارد). || گذاشتن عمل . (از منتهی الارب ). ترک عمل . (ناظم الاطباء).
نسوةلغتنامه دهخدانسوة. [ ن ِس ْ / ن ُس ْ وَ ] (ع اِ) زنان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99) (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ) (از بحر الجواهر). ج ِ مراءة است از غیر لفظش . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد) (بحر الجواهر).
نشوحلغتنامه دهخدانشوح . [ ن َ ] (ع اِ) آب اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). آب قلیل . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || گفته اند: شراب . (از منتهی الارب ). || (ص ) مست . سکران . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج ، نُشُح .<br
نشوه بخشلغتنامه دهخدانشوه بخش . [ ن َش ْ وَ / وِ ب َ ] (نف مرکب ) مستی آورنده . || سرور و خوشحالی آورنده . (ناظم الاطباء).
نشوه بخشلغتنامه دهخدانشوه بخش . [ ن َش ْ وَ / وِ ب َ ] (نف مرکب ) مستی آورنده . || سرور و خوشحالی آورنده . (ناظم الاطباء).