نشیطلغتنامه دهخدانشیط. [ ن َ ] (اِخ ) نام مردی بنّا که در بصره برای زیاد ساختمانی بنا کرد و قبل از اتمام آن فرار کرد و به مرو رفت و هرگاه به زیاد می گفتند بنا راتمام ساز می گفت : حتی یرجعالنشیط من مرو [ باشد تا نشیط از مرو برگردد ] و نشیط هرگز بازنگشت و این جمله ضرب المثل شد. (از اقرب الموارد
نشیطلغتنامه دهخدانشیط. [ ن َ ] (ع ص ) شادمان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بانشاط. (از المنجد) (از اقرب الموارد). ضد کسلان . ج ، نِشاط، نَشاطی ̍. || خداوند ستور شادمان ، یا مردی که اهلش شادمان باشند. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). مردی که اهل و عیالش یا ستورانش سرخوش باشند. (از المنجد)
غوره فراوان نیست (/ غوره خیلی نیست / غوره کم است).گویش اصفهانی تکیه ای: qura farâvun neha./ qura ziyâd neha. طاری: qöra ferâvun neya./ qöra xeyli neya. طامه ای: qura ferâvun neha./ qura kam-a. طرقی: qöra ferâvon neha. کشه ای: qora ferâvun niya. نطنزی: qura ferâmun naha./ qura kam-a.
چنیشتلغتنامه دهخداچنیشت . [ چ ِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجندکه در 46 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است . آب وهوای آن کوهستانی و معتدل است . 672 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. از محص
نیستلغتنامه دهخدانیست . (فعل ) نه هست . نه است . فعل منفی مفرد غایب . مقابل هست و است : چندیت مدح گفتم و چندین عذاب دیدگر زآنکه نیست سیمت جفتی شمم فرست . منجیک .ز دانش به اندر جهان هیچ نیست تن مرده و جان نادان یکی است . <p
نسطلغتنامه دهخدانسط. [ ن َ ] (ع مص ) به دست برآوردن آب گشن از رحم ناقه . (منتهی الارب )(آنندراج ). دست در زهدان ماده شتر کردن برآوردن آب گشن را. (از ناظم الاطباء). || پاک کردن روده را به دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تراشیدن روده را با انگشتان . (از معجم متن اللغة). || جامه ٔ ترکرده فشردن
نسطلغتنامه دهخدانسط. [ ن ُ س ُ ] (ع اِ) آنان که به در کنند بچگان را وقتی که زادن دشوار گردد. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنانکه بیرون کشند نوزاد شتر را چون زادن بر ناقه دشوار شود. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
نشیطةلغتنامه دهخدانشیطة. [ ن َ طَ ] (ع ص ) تأنیث نشیط است . رجوع به نشیط شود. || (اِ) آنچه غازیان در راه یابند از غنیمت پیش از آن که به ساحت قوم که جای مقصود است برسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غنیمتی که غازیان پیش از رسیدن به جایگاه مقصوده ، در عرض راه یابند. (از المنجد) (از ناظم الاطباء)
نشیطهلغتنامه دهخدانشیطه . [ ن َ طَ ] (از ع ، اِ) غنیمتی که به دست غازیان افتد پیش از رسیدن به مقصود. (ناظم الاطباء). نشیطة. رجوع به نشیطة شود.
نشيطدیکشنری عربی به فارسیکاري , ساعي , فعال , حاضر بخدمت , داير , تنزل بردار , با ربح , معلوم , متعدي , مولد , کنش ور , کنش گر , بيرون از بستر , در جنبش , در حرکت , پرتکاپو , کارمايه اي , جدي , داراي انرژي
نشیطةلغتنامه دهخدانشیطة. [ ن َ طَ ] (ع ص ) تأنیث نشیط است . رجوع به نشیط شود. || (اِ) آنچه غازیان در راه یابند از غنیمت پیش از آن که به ساحت قوم که جای مقصود است برسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غنیمتی که غازیان پیش از رسیدن به جایگاه مقصوده ، در عرض راه یابند. (از المنجد) (از ناظم الاطباء)
نشیطهلغتنامه دهخدانشیطه . [ ن َ طَ ] (از ع ، اِ) غنیمتی که به دست غازیان افتد پیش از رسیدن به مقصود. (ناظم الاطباء). نشیطة. رجوع به نشیطة شود.
تنشیطلغتنامه دهخداتنشیط. [ ت َ ] (ع مص ) فا نشاط آوردن . (زوزنی ) به نشاط آوردن و شادمانی نمودن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). شادمان گردانیدن . (از اقرب الموارد). رجوع به تنشط شود. || فربه کردن ستور. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || شتر ممنوع از چراگاه را به چراگاه روان کردن . (از اقرب الموارد)