نصوحلغتنامه دهخدانصوح . [ ن ُ ] (ع مص ) راست کردن شتر شرب را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). راست کردن شتر آشامیدن را و نوشیدن چندانکه سیراب شود. (از اقرب الموارد). || نصح . رجوع به نَصح شود.
نصوحلغتنامه دهخدانصوح . [ ن َ ] (اِخ ) ابن قره گوزبن عبداﷲ، او راست : جمال الکتاب و کمال الحساب ، در علم حساب که به زبان ترکی به سال 923 هَ . ق . برای سلطان سلیم بن بایزید تصنیف کرده است . (از یادداشت مؤلف ).
نصوحلغتنامه دهخدانصوح . [ ن َ ] (ع ص ) توبه ٔ نصوح ؛ توبه ٔ راست . (دهار) (منتهی الارب ). یا توبه ای که باز رجوع نکنند بر آنچه از آن توبه کنند یا تائب نیت رجوع ندارد . (منتهی الارب ). توبه ٔ خالص که از آن باز نگردند. (مهذب الاسماء). صادق . (اقرب الموارد) (از المنجد). صاف و خالص و توبه ٔ استوا
نصوحفرهنگ فارسی معین(نَ) [ ع . ] 1 - (ص .) نصیحت کننده ، اندرزگو. 2 - (اِ.) توبة خالص و حقیقی که شکسته نشود.
نسوعلغتنامه دهخدانسوع . [ ن ُ ] (ع مص ) واشدن و سست شدن گوشت بن دندان . (تاج المصادر بیهقی ). دروا شدن گوشت بن دندان از دندان و فروهشته و سست گردیدن . (منتهی الارب ). نسع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بیرون افتادن و برآمدن هر ثنیه ٔ کسی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).نسع. (اقرب ال
نسوةلغتنامه دهخدانسوة. [ ن َس ْ وَ ] (ع اِ) یک آشام از شیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جرعه ای از شیر. (از المنجد) (از اقرب الموارد). || (مص ) فراموش کردن . (از منتهی الارب ). نسی . نسیان . نسایة. (از المنجد) (اقرب الموارد). || گذاشتن عمل . (از منتهی الارب ). ترک عمل . (ناظم الاطباء).
نسوةلغتنامه دهخدانسوة. [ ن ِس ْ / ن ُس ْ وَ ] (ع اِ) زنان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 99) (منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ) (از بحر الجواهر). ج ِ مراءة است از غیر لفظش . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد) (بحر الجواهر).
نشوحلغتنامه دهخدانشوح . [ ن َ ] (ع اِ) آب اندک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). آب قلیل . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || گفته اند: شراب . (از منتهی الارب ). || (ص ) مست . سکران . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج ، نُشُح .<br
نصوح آبادلغتنامه دهخدانصوح آباد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد، در 4 هزارگزی مشرق مشهد در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 119تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و میوه ، شغل اهالی زراع
توبه ٔ نصوحلغتنامه دهخداتوبه ٔ نصوح . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ی ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از توبه ٔ خالص است . (انجمن آرا). استوار کردن عزم است بر اینکه دیگر چنان کاری نکند. ابن عباس گفته است توبه ٔ نصوح پشیمانی به دل و آم
ابن نصوح فارسیلغتنامه دهخداابن نصوح فارسی . [ اِ ن ُ ن َ ح ِ ] (اِخ ) شاعری از مردم شیراز و از بزرگ زادگان فارس ، بروزگار سلطان ابوسعیدخان و ده نامه ٔ او که به نام خواجه غیاث الدین محمدبن رشید وزیر کرده مشهور است .
حسانلغتنامه دهخداحسان .[ ح َس ْ سا ] (اِخ ) ابن نصوح ، فقیه الروم . وفات او به سال 850 هَ . ق . بوده است . او راست : هدیة فی اللغة.
نصاحةلغتنامه دهخدانصاحة. [ ن َ ح َ ] (ع مص ) پند دادن . (آنندراج ). نصیحت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). نصاحیة. (منتهی الارب ). نَصح . نُصح . نِصاحَة. نُصوح . نَصیحَة. (از متن اللغة). رجوع به نُصح شود.
مقمعهلغتنامه دهخدامقمعه . [ م ِ م َ ع َ ] (از ع ، اِ) مقمعة. عمود آهنین : اول نفس خود را به مقمعه توبت نصوح از تورط و انهماک در مناهی و ملاهی قلع و قمع کند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 373). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
نَّصُوحاًفرهنگ واژگان قرآنخالص - ناب (کلمه نصوح از ماده نصح است که به معناي جستجو از بهترين عمل و بهترين گفتاري است که صاحبش را بهتر و بيشتر سود ببخشد ، و اين کلمه معنايي ديگر نيز دارد ، و آن عبارت است از اخلاص ، وقتي ميگويي : نصحت له الود معنايش اين است که من دوستي را با او به حد خلوص رساندم)
توبهفرهنگ فارسی عمید۱. دست کشیدن از گناه و بازگشتن به راه حق؛ بازگشت و پشیمانی از گناه.۲. (اسم) نهمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲۹ آیه؛ برائت؛ مخزیة؛ فاضحة؛ سیف. Δ این سوره با بسم الله الرحمن الرحیم شروع نشده است.⟨ توبهٴ نصوح: توبۀ قطعی و حقیقی که هرگز شکسته نشود.
نصوح آبادلغتنامه دهخدانصوح آباد. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد، در 4 هزارگزی مشرق مشهد در ناحیه ٔ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 119تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و میوه ، شغل اهالی زراع
توبه ٔ نصوحلغتنامه دهخداتوبه ٔ نصوح . [ ت َ / تُو ب َ / ب ِ ی ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از توبه ٔ خالص است . (انجمن آرا). استوار کردن عزم است بر اینکه دیگر چنان کاری نکند. ابن عباس گفته است توبه ٔ نصوح پشیمانی به دل و آم