نظرگاه

nazargāh

معنی

۱. دیدگاه؛ عقیده.
۲. جای نظر‌ کردن؛ جای نگریستن؛ تماشاگاه.

مترادف

تماشاگاه، تماشاگه، مطمح، منظر، منظره

جست‌وجوی دقیق

نظرگاه

لغت‌نامه دهخدا

نظرگاه . [ ن َ ظَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه ، در 11 هزارگزی مغرب کوزران ، در دامنه ٔ سردسیری واقع است و 150 نفر سکنه دارد. آبش از چاه تأمین می شود. محصولش غلات و حبوبات دیمی و لبنیات و

نظرگاه

لغت‌نامه دهخدا

نظرگاه . [ ن َ ظَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درب قاضی بخش حومه ٔ شهرستان مشهد با 91 نفر سکنه . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود.

نظرگاه

لغت‌نامه دهخدا

نظرگاه . [ ن َ ظَ ] (اِ مرکب ) مورد نظر. مورد تماشا. که بر آن نظر کنند : شهنشه گفت ای بر نیکوان شاه جمالت چشم دولت را نظرگاه . نظامی . || منظور. هدف : خصوص آن وارث اعمار شاهان نظرگاه

نظرگاه

لغت‌نامه دهخدا

نظرگاه . [ ن َ ظَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ماهیدشت بالا بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 455 شود.

نظرگاه

فرهنگ فارسی عمید

۱. دیدگاه؛ عقیده.۲. جای نظر‌ کردن؛ جای نگریستن؛ تماشاگاه.

جست‌وجوی هم‌آوا

باغ نظرگاه

لغت‌نامه دهخدا

باغ نظرگاه . [ غ ِ ن َ ظَ ] (اِخ ) از باغها و قصور دلگشای سلطنتی هرات است . (حاشیه ٔ روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات ص 347) : حضرت اعلی [ سلطان حسین بایقرا ] به باغ نظرگاه نزول اجلال فرموده بعد از هفته ای از باغ نظرگا

از نظرگاه

دیکشنری فارسی به ترکی

bakımından

نقّاره

naker, nacara, naqqarah

واژه‌های مصوب فرهنگستان

سازی کهن و شرقی از خانوادۀ پوست‌صداها، معمولاً به‌صورت جفت، با کوک‌های متفاوت

گنجره

لغت‌نامه دهخدا

گنجره . [ گ َ ج َ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی گنجر است که غازه و سرخی زنان باشد که بر رخساره مالند. (برهان ). به معنی گنجر است . (آنندراج ). سرخی باشد که زنان به جهت زیبائی بر رخساره بمالند (جهانگیری ). گنجاره . گنجار. گنجر. غازه . غنجاره . غلغونه .

نجرة

لغت‌نامه دهخدا

نجرة. [ ن َ ج ِ رَ ] (ع ص ) ابل نجرة؛ شتر تشنه از خوردن حبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به نَجَر مبتلاشده . (المنجد). رجوع به نجر شود.

جست‌وجوی مشابه

باغ نظرگاه

لغت‌نامه دهخدا

از نظرگاه

دیکشنری فارسی به ترکی

bakımından

جست‌وجوی متن

دیدگاه

فرهنگ مترادف و متضاد

چشمانداز، فراچشم، مطمح، منظر، نظرگاه

منظره

فرهنگ مترادف و متضاد

تماشاگاه، چشمانداز، منظر، نظرانداز، نظرگاه، نما

مطمح

فرهنگ فارسی عمید

۱. جای نظر انداختن؛ نظرگاه.۲. جایی یا چیزی که زیر نظر قرار داده شود.

مطمح

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. مقصود، منظور، موردنظر ۲. دیدگاه، فراچشم، نظرگاه

منظر

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. تماشاگاه، منظره، چشمانداز، دورنما ۲. دید، دیدگاه، نظرگاه ۳. لقا ۴. مقبول، موردپسند

جست‌وجوی هم‌قافیه

منظرگاه

لغت‌نامه دهخدا

منظرگاه . [ م َ ظَ ] (اِ مرکب ) محل نظر. تماشاگاه : درآ در دل که منظرگاه حق است و گر هم نیست منظر می توان کرد.مولوی (کلیات شمس چ فروزانفر) (فرهنگ نوادر لغات ).

باغ نظرگاه

لغت‌نامه دهخدا

از نظرگاه

دیکشنری فارسی به ترکی

bakımından

درپیوند

بیشتر بدانید

نظرگاه

nazargāh

معنی

مترادف

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

جست‌وجوی هم‌آوا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به ترکی

واژه‌های مصوب فرهنگستان

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی مشابه

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به ترکی

جست‌وجوی متن

فرهنگ مترادف و متضاد

فرهنگ مترادف و متضاد

فرهنگ فارسی عمید

فرهنگ مترادف و متضاد

فرهنگ مترادف و متضاد

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به ترکی