نظیفلغتنامه دهخدانظیف . [ ن َ ] (اِخ ) (... افندی ) احمد استانبولی ، از شاعران و مؤلفان قرن سیزدهم هجری قمری عثمانی است ، او راست : سفینةالوزراء، لغات قافیه ، منظومه ٔ سرآغاز حجاز و ترجمه ٔ چند کتاب . از اشعار اوست :یا رسول اﷲ روضک خلد جنت درسنک نطق جان بخشک سراسر خیر و حکمت درسنک .<
نظیفلغتنامه دهخدانظیف . [ ن َ ] (اِخ ) ابن یمن ، معروف به نظیف القس ، از اطبای عهد عضدالدوله ٔ دیلمی است که به فرمان وی در بیمارستانی که در بغداد تأسیس کرده بود به معالجه ٔ بیماران پرداخت . وی از مترجمان کتابهای علمی یونانی به زبان عربی است ، ترجمه ٔ اضافاتی بر اشکال مقاله ٔ دهم از کتاب اقلی
نظیفلغتنامه دهخدانظیف . [ ن َ ] (ع ص ) پاکیزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (بحر الجواهر) (دهار) (ناظم الاطباء). پاک . (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(غیاث اللغات ). طاهر. (غیاث اللغات ). پاکیزه ٔ تمیز.نقی بهی . (از متن اللغة). پاک از چرک و آلودگی و تمیز و نیکو. (از اقرب الموارد) (از المنجد). نقی . م
چنیزولغتنامه دهخداچنیزو. [ چ ِ ] (اِ) پول نقد و آماده . (ناظم الاطباء). اما در فرهنگهای دیگر دیده نشد.
نجفلغتنامه دهخدانجف . [ ن َ ] (ع مص ) بریدن درخت را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بریدن درخت از ریشه . (المنجد) (از اقرب الموارد). || تراشیدن تیر را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || سخت دوشیدن گوسپند را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
نجفلغتنامه دهخدانجف . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) شهری است در عراق از استان [ لواء ] کربلا. در حدود 25000 نفر جمعیت دارد. مشهد امیرالمؤمنین علی علیه السلام بدانجاست و بدین مناسبت از شهرهای مقدس و مورد احترام شیعیان است و همه ساله در ایام مخصوص گروه بسیاری از شیعیان
نجفلغتنامه دهخدانجف . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) عبدالکریم (شیخ ...) لکهنوئی . از پارسی گویان هند است . او راست :ناله خیزد ز دلم گاهی و آهی گاهی چون به خاطر گذرد یاد نگاهی گاهی .رخ برافروخته و جلوه کنان می آئی از کجا راست بگو آفت جان می آئی .(از تذکره ٔ صبح گلشن ص <span class="hl
نجفلغتنامه دهخدانجف . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) نجف علی خان (مولوی ...). از پارسی گویان متأخر هند است ودر شاه جهان آباد میزیسته و به روایت مؤلف صبح گلشن «تفسیری عجیب و تاریخی غریب از تصانیف اوست و شرح مقامات حریری در صنعت اهمال و شرح دساتیر در زبان دری از وی خیلی نیکوست ، توراة را به کمال سلاست و
نظيفدیکشنری عربی به فارسیپاک , پاکيزه , تميز , نظيف , طاهر , عفيف , تميزکردن , پاک کردن , درست کردن , زدودن
حسن نظیفلغتنامه دهخداحسن نظیف . [ ح َ س َ ن ِ ن َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ یکیشهری ملقب به نظیف . درگذشته ٔ 1277 هَ . ق . او راست : تعریف السلوک و دیوان ترکی . (هدیة العارفین ج 1 ص 302).
نظیف الاخلاقلغتنامه دهخدانظیف الاخلاق . [ ن َ فُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ) مهذب . (المنجد) (متن اللغة) (اقرب الموارد).
نظیف الاخلاقلغتنامه دهخدانظیف الاخلاق . [ ن َ فُل ْ اَ ] (ع ص مرکب ) مهذب . (المنجد) (متن اللغة) (اقرب الموارد).
نظیف السراویللغتنامه دهخدانظیف السراویل . [ ن َ فُس ْ س َ ] (ع ص مرکب ) پاکدامن . پرهیزگار. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عفیف . (المنجد) (اقرب الموارد). عف الازار. (متن اللغة). عفیف الفرج . (یادداشت مؤلف ).
حسن نظیفلغتنامه دهخداحسن نظیف . [ ح َ س َ ن ِ ن َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ یکیشهری ملقب به نظیف . درگذشته ٔ 1277 هَ . ق . او راست : تعریف السلوک و دیوان ترکی . (هدیة العارفین ج 1 ص 302).
ابوالنظیفلغتنامه دهخداابوالنظیف . [ اَ بُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) حمّام . گرمابه .(المرصع). || مندیل . دستمال . (المرصع).
تنظیفلغتنامه دهخداتنظیف . [ ت َ ] (ع مص ) پاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنقیة. (تاج العروس ) (اقرب الموارد). پاکی و پاکیزگی و نظافت . (ناظم الاطباء).