نعامهفرهنگ فارسی عمید۱. [عربی: نَعامَة، جمع: نَعام و نَعامات و نَعائِم] (زیستشناسی) شترمرغ.۲. نفس.۳. ظلمت.۴. فرح؛ سرور.۵. اکرام.۶. راه آشکار.۷. علامتی که در کنار راه برای راهنمایی برپا کنند.۸. گروهی از مردم.
نعومةلغتنامه دهخدانعومة. [ ن ُ م َ ] (ع مص ) نرم و نازک گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نازک و نرم شدن . (از تاج المصادر بیهقی ). ناعم و لین شدن . (از متن اللغة): نعم الشی ٔ؛ لان ملمسه ، فهو ناعم . نَعمَة. (متن اللغة). || خوش عیش شدن . (یادداشت مؤلف ). وسعت گرفتن زندگی و مرفه شدن . (از مت
نهامةلغتنامه دهخدانهامة. [ ن َ م َ ] (ع مص ) نیک آزمند گردیدن به طعام و پر نگردیدن چشم بسیارخوار و سیر نشدن . (از منتهی الارب ). نهم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به نَهم شود.
نهامةلغتنامه دهخدانهامة. [ ن َهَْ ها م َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). نَهّام . || (ص ) پرخوار. (ناظم الاطباء). رجوع به نَهم شود. || تأنیث نهام است . (اقرب الموارد). رجوع به نَهّام و نَهم شود.
نعامةلغتنامه دهخدانعامة. [ ن َ م َ ] (ع اِ) شترمرغ . (غیاث اللغات ) (دهار) : نگر نعامه و طوطی دو طایراند ولیک غذای آن شکر آمد غذای این اخگر. ازرقی .|| واحد نعام ، به معنی یک شترمرغ . || پالان ، یا پائین آن . (منتهی الارب ). الرحل ،
ام نعامةلغتنامه دهخداام نعامة. [اُم ْ م ِ ن َ م َ ] (ع اِ مرکب ) فلات . بیابان . (از المرصع). نعامة به معنی مفازه است . رجوع به نعامة شود.
اخقاقلغتنامه دهخدااخقاق . [ اِ ] (ع مص ) اخقاق بکرة؛ فراخ سوراخ گردیدن چرخ چاه از محور. || فراخ کرانه شدن نعامه از زرنوق . (نعامه چوبی است که عرضاً بر دو زرنوق (دو پایه ) ساخته بر کناره ٔ چاه نهند). || آواز دادن شرم زن گاه آرمش .
ابن النعامهلغتنامه دهخداابن النعامه . [ اِ نُن ْ ن َ م َ] (ع اِ مرکب ) شاهراه . محجةالطریق . || استخوان ساق . || اسب فربه . || الساقی یکون علی رأس البئر. || رگی در پای . (المزهر). || (اِخ ) نام اسبی . (المزهر).