نغنغلغتنامه دهخدانغنغ. [ ن َ ن َ / ن ُ ن ُ ] (اِ) پیمانه و قفیزی را گویند که بدان غله پیمایند وهر نغنغی چهار خروار است . (برهان قاطع) (آنندراج ). تغاری یا چیزی باشد که بدان غله پیمایند یعنی کیل و آن را قفیز گویند. یکی از وی چهار خروار بود به ماوراءالنهر. (از
نغنغلغتنامه دهخدانغنغ. [ ن ِ ن ِ ] (اِ صوت ) در تداول عامه ، آوازه ٔ بچه چون چیزی به سماجت خواهد. بانگ مکرر کودک آهسته چون چیزی طلبد و بدو ندهند، مانند ژکیدن در بزادبرآمدگان . (یادداشت مؤلف ).
نغنغلغتنامه دهخدانغنغ. [ ن ُ ن ُ ] (ع ص ) گول سست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). احمق . ضعیف . مضطرب . (اقرب الموارد). || کُس پرگوشت اطراف . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که کناره های آن پرگوشت باشد. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). || (اِ) جائی میان کام و شوارب نای گلو. (منتهی الارب ) (از آن
نغنغفرهنگ فارسی معین(نَ نَ یا نُ نُ) (اِ.) پیمانه ای که غله بدان پیمایند؛ قفیز و آن معادل چهار خروار است .
نغنغ کردنلغتنامه دهخدانغنغ کردن . [ ن ِ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )در تداول عامه ، کوتاه کوتاه و بریده بریده زاری کردن کودک آنگاه که چیزی طلبد. ژکیدن . (یادداشت مؤلف ).- نغنغ کردن چشم ؛ ضربان عین . (یادداشت مؤلف ).
نغانغلغتنامه دهخدانغانغ. [ ن َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نغنغ. رجوع به نُغنُغ شود. || ج ِ نَغنَغ. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر). رجوع به نَغنَغ شود. || ج ِ نُغنُغَة. (یادداشت مؤلف ). || دو عضله در حلقوم : دو عضله ٔ دیگر است خاصه حلقوم را که آن را النغانغ گویند، بر کناره ٔ حلقو
نغنغتانلغتنامه دهخدانغنغتان . [ ن َ ن َ غ َ ] (ع اِ) دو عضله است که بر کناره ٔ حلقوم نهاده شده است تا بر فروبردن طعام یاری دهد. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر).
نغنغولغتنامه دهخدانغنغو. [ ن ِ ن ِ ] (ص نسبی ) در تداول عامه ، که بسیار ژکد. که بسیار نالد. که بسیار نغنغ کند. که بسیار شکایت کند. (یادداشت مؤلف ).
نغنغةلغتنامه دهخدانغنغة. [ ن َ ن َ غ َ ] (ع مص ) دردگین نغنغ گردیدن . (آنندراج ). عارض شدن درد در نُغنُغ کسی . (از ناظم الاطباء). || (اِ) غده ای که در حلق باشد. (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). || آواز لطیف و نغمه ٔ سرود. (غیاث اللغات از لطایف اللغات ).
نغنغةلغتنامه دهخدانغنغة. [ ن ُ ن ُغ َ ] (ع ص ) زن احمق و ضعیف . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تأنیث نغنغ. (منتهی الارب ). رجوع به نُغنُغ شود. || (اِ) درد حلق . درد که در حلق احساس شود. (از متن اللغة). || گوشت پاره ٔ بالای گردن شتر که در نشخوار کردن بجنبد. (منتهی الارب ). || موضعی است بین
نغنغ کردنلغتنامه دهخدانغنغ کردن . [ ن ِ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )در تداول عامه ، کوتاه کوتاه و بریده بریده زاری کردن کودک آنگاه که چیزی طلبد. ژکیدن . (یادداشت مؤلف ).- نغنغ کردن چشم ؛ ضربان عین . (یادداشت مؤلف ).
نغانغلغتنامه دهخدانغانغ. [ ن َ ن ِ ] (ع اِ) ج ِ نغنغ. رجوع به نُغنُغ شود. || ج ِ نَغنَغ. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر). رجوع به نَغنَغ شود. || ج ِ نُغنُغَة. (یادداشت مؤلف ). || دو عضله در حلقوم : دو عضله ٔ دیگر است خاصه حلقوم را که آن را النغانغ گویند، بر کناره ٔ حلقو
نغه زدنلغتنامه دهخدانغه زدن . [ ن ِغ ْ غ َ / غ ِ زَ دَ] (مص مرکب ) در تداول عام ، آهسته و به فاصله زاری کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به نغنغ و نق زدن شود.
نک و ناللغتنامه دهخدانک و نال . [ ن ِ ک ُ / ن ِک ْ ک ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) در تداول ، شکایت . گله . اظهار عدم رضایت . شکایتی نه روشن و واضح . (یادداشت مؤلف ). ناله و زاری . نغنغ. شکوه و شکایت . اظهار درد زن حامله در موقع نزدیکی زایمان . (فرهنگ فارسی معین ).
تغتغلغتنامه دهخداتغتغ. [ ت ُ ت ُ / ت َ ت َ ] (اِ) نام قفیزی است به ماوراءالنهر، غله پیمودن را. (از صحاح الفرس ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). چیزی باشد مانند کیله و قفیزی که غله را بدان پیمانه نمایند. (فرهنگ جهانگیری ) (از ناظم الاطباء). پیمانه ای است بزرگ که بدا
نغنغ کردنلغتنامه دهخدانغنغ کردن . [ ن ِ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )در تداول عامه ، کوتاه کوتاه و بریده بریده زاری کردن کودک آنگاه که چیزی طلبد. ژکیدن . (یادداشت مؤلف ).- نغنغ کردن چشم ؛ ضربان عین . (یادداشت مؤلف ).
نغنغتانلغتنامه دهخدانغنغتان . [ ن َ ن َ غ َ ] (ع اِ) دو عضله است که بر کناره ٔ حلقوم نهاده شده است تا بر فروبردن طعام یاری دهد. (یادداشت مؤلف از بحر الجواهر).
نغنغولغتنامه دهخدانغنغو. [ ن ِ ن ِ ] (ص نسبی ) در تداول عامه ، که بسیار ژکد. که بسیار نالد. که بسیار نغنغ کند. که بسیار شکایت کند. (یادداشت مؤلف ).
نغنغةلغتنامه دهخدانغنغة. [ ن َ ن َ غ َ ] (ع مص ) دردگین نغنغ گردیدن . (آنندراج ). عارض شدن درد در نُغنُغ کسی . (از ناظم الاطباء). || (اِ) غده ای که در حلق باشد. (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة). || آواز لطیف و نغمه ٔ سرود. (غیاث اللغات از لطایف اللغات ).
نغنغةلغتنامه دهخدانغنغة. [ ن ُ ن ُغ َ ] (ع ص ) زن احمق و ضعیف . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تأنیث نغنغ. (منتهی الارب ). رجوع به نُغنُغ شود. || (اِ) درد حلق . درد که در حلق احساس شود. (از متن اللغة). || گوشت پاره ٔ بالای گردن شتر که در نشخوار کردن بجنبد. (منتهی الارب ). || موضعی است بین