بوتهفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) گیاه پرشاخوبرگ که تنۀ ضخیم نداشته باشد و زیاد بلند نشود.۲. نوعی نقشونگار که روی پارچه، جامه، یا چیزهای دیگر نقش کنند.۳. [قدیمی] زلف؛ گیسو؛ نغوله.
نغولةلغتنامه دهخدانغولة. [ ن ُ ل َ ] (ع مص ) تباه گشتن بچه . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). تباه گشتن نسب مولود. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). رجوع به نغل شود.
گنده دهانلغتنامه دهخداگنده دهان . [ گ َ دَ / دِ دَ ] (ص مرکب ) گنده دهن . آنکه دهان او بدبو بود. ابخر. ردی ءالنکهة : گنده دماغی بنفشه بوی نه کالوخ گنده دهانی کرفس خای نه کیکیز. سوزنی .از بار هجو من خر خ