نفاذلغتنامه دهخدانفاذ. [ ن َ ] (ع مص ) گذشتن تیر از آنچه بدان آید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). گذشتن تیر از جائی که بدان رسد. (غیاث اللغات ). بیرون گذشتن تیر از آنچه برآن برآید. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گذشتن چیزی از چیزی و رها شدن آن از آن . (منتهی
نفاذلغتنامه دهخدانفاذ. [ ن َ ] (ع اِمص ) روائی . جریان . درگذرندگی . نفوذ. تأثیر : ز رای اوست نفاذی که در قضا باشدز وهم اوست مضائی که این قدر دارد. مسعودسعد.از کفش بر مثال های نفاذعز توقیع و حسن عنوان باد. <p class="author
نفاذلغتنامه دهخدانفاذ. [ ن َف ْ فا ] (ع ص ) درگذرنده و رسادر هر کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). درگذرنده در جمیع کارهایش . نفوذ. (از المنجد) (از اقرب الموارد).
نفاذفرهنگ فارسی عمید۱. جاری بودن امر و حکم.۲. [قدیمی] فرو رفتن و گذشتن چیزی از چیز دیگر، مثل فرو رفتن تیر در هدف و گذشتن از آن.
نفائضلغتنامه دهخدانفائض . [ ن َ ءِ] (ع ص ، اِ) شتران زمین طی کننده . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). || شتران لاغر. (منتهی الارب ) (المنجد) (از اقرب الموارد). و گفته اند شترانی که زمین درمی نوردند. (از اقرب الموارد). || کسانی که سنگ اندازی نمایند خواه در پس آنها چیزی مکروه باشد خواه دشمن . (منت
نفاثلغتنامه دهخدانفاث . [ ن َف ْ فا ] (ع ص ) دمنده . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء). نفاخ . (مهذب الاسماء). آنکه می دمد. (ناظم الاطباء). سحار. سحرکننده . (از اقرب الموارد).
نفادلغتنامه دهخدانفاد. [ ن َ] (ع مص ) سپری شدن . (غیاث اللغات ) (مجمل اللغة) (دهار) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). برسیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (زمخشری ). نیست شدن . (مجمل اللغة). فنا شدن و رفتن . (از متن اللغة). سپری شدن چیزی وتباهی آن . (ناظم الاط
نفاضلغتنامه دهخدانفاض . [ ن َ ] (ع اِمص ) لرزش تب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بی توشگی . تنگدستی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نِفاض . نُفاض . (ناظم الاطباء).- امثال :النفاض یقطرالجلب ؛ چون تنگدستی و خشکسالی رسد شتران
نفاضلغتنامه دهخدانفاض . [ ن ِ ] (ع اِ) نوعی از ازار طفلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). ج ، نُفُض . || جامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة). یقال : ما علیه نفاض ؛ ای شی ٔ من الثیاب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || گستردنی است که بر آن برگ سمر و ما
نفاذ یافتنلغتنامه دهخدانفاذ یافتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) جاری شدن . روا شدن .روان گشتن . نفوذ یافتن . نافذ شدن : و مثال های او در ممالک دنیا بر اطلاق نفاذ یافت . (کلیله و دمنه ). چون قاضی مزوّر که حکم او در یک حادثه بر وفق مراد هر دو خصم نفاذ یابد لاجرم خصومت منقطع نشود. (
نفوذلغتنامه دهخدانفوذ. [ ن َ ] (ع ص ) رسا و درگذرنده در هر کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). درگذرنده در هر کار. الماضی فی جمیع اموره . نَفّاذ. (از اقرب الموارد). رجوع به نَفّاذ شود.
نفذلغتنامه دهخدانفذ. [ ن َ ] (ع مص ) درگذشتن از قوم و خلاف ورزیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درگذشتن از قوم و پشت سر گذاشتن ایشان را. نفاذ. (اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد). نفوذ. (المنجد). || درگذشتن تیر از جائی که رسد یا بیرون آمدن سر تیر به طرف دیگر و تمام آن در اندرون بودن . (من
نفاذ یافتنلغتنامه دهخدانفاذ یافتن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) جاری شدن . روا شدن .روان گشتن . نفوذ یافتن . نافذ شدن : و مثال های او در ممالک دنیا بر اطلاق نفاذ یافت . (کلیله و دمنه ). چون قاضی مزوّر که حکم او در یک حادثه بر وفق مراد هر دو خصم نفاذ یابد لاجرم خصومت منقطع نشود. (
انفاذلغتنامه دهخداانفاذ. [ اِ ] (ع مص ) تیر و جز آن بر چیزی گذرانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بفرستادن تیر و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). شمشیر و خنجر بر چیزی گذرانیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سلاح بر چیزی بگذرانیدن . (یادداشت مؤلف ). || درگذرانیدن و روا کردن کا
انفاذفرهنگ فارسی معین( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - اجرا کردن فرمان . 2 - امضای عهد نمودن . 3 - فرستادن .