نفوذ در اتصالjoint penetrationواژههای مصوب فرهنگستاننفوذ فلز جوش در فاصله بین رویۀ جوش تا عمیقترین قسمت جوش، بدون در نظر گرفتن گردۀ جوش
نفوتلغتنامه دهخدانفوت . [ ن َ ] (ع ص ) مرجل نفوت ؛ دیگ جوشان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء). نعت است از نفت . رجوع به نَفت شود.
نفوتلغتنامه دهخدانفوت . [ ن ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صومعه سرا،در جلگه ٔ معتدل هوای مرطوبی واقع است و 1023 تن سکنه دارد. آبش از ماسوله رودخان و چشمه تأمین می شود. محصولش برنج و ابریشم و توتون سیگار و شغل اهالی زراعت و کرایه کشی است . (از فرهنگ
نفودلغتنامه دهخدانفود. [ ن ُ ] (ع مص ) سپری شدن . (ترجمان علامه ٔجرجانی ص 100) (دهار). رجوع به نَفَد و نفاد شود.
نفوضلغتنامه دهخدانفوض . [ ن َ ] (ع ص ) بسیاربچه از زن و ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).کثیرةالولد. گویند: امراءة نفوض . (اقرب الموارد).
نفوضلغتنامه دهخدانفوض . [ ن ُ ] (ع مص ) به شدن از بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نَفض . رجوع به نفض شود.
لحیمکاری سختbrazing, hard solderingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ایجاد اتصال با استفاده از فلز پرکننده در دمای بالاتر از 450 درجۀ سلسیوس و زیر نقطۀ ذوب فلز پایه که در آن نفوذ در اتصال براثر خاصیت مویینگی است
لحیمکاری سخت،سختلحیمکاریbrazing, hard solderingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ایجاد اتصال با استفاده از فلزِ پرکُن در دمای بالاتر از 450 درجة سلسیوس و زیر نقطة ذوب فلز پایه که در آن نفوذ در اتصال براثر خاصیت مویینگی صورت میگیرد
لحیمکاریsoldering 1واژههای مصوب فرهنگستاننوعی ایجاد اتصال با استفاده از فلز پرکننده در دمای پایینتر از 450 درجۀ سلسیوس و زیر نقطۀ ذوب فلز پایه که در آن نفوذ در اتصال براثر خاصیت مویینگی است متـ . لحیمکاری نرم soft soldering
نفوذلغتنامه دهخدانفوذ. [ ن ُ ] (ع مص ) درگذشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گذشتن تیر از آنچه بدان آید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). بیرون گذشتن تیر از آنچه برآن آید. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). رجوع به نفاذ شود. || جاری شدن فرمان و نامه . (غیاث اللغات )
نفوذلغتنامه دهخدانفوذ. [ ن َ ] (ع ص ) رسا و درگذرنده در هر کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). درگذرنده در هر کار. الماضی فی جمیع اموره . نَفّاذ. (از اقرب الموارد). رجوع به نَفّاذ شود.
نفوذفرهنگ فارسی عمید۱. فرورفتن در چیزی.۲. [مجاز] تٲثیر گذاشتن بر کسی.۳. [مجاز] راهیافتن پنهانی در گروهی یا جایی به منظور هدفی.۴. [مجاز] ورود به مکانی بهوسیلۀ غلبه؛ پیشروی.
قابلیت نفوذلغتنامه دهخداقابلیت نفوذ. [ ب ِ لی ی َ ت ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) نفوذپذیری ، در شیشه و پارچه و مانند آن .
نفوذلغتنامه دهخدانفوذ. [ ن ُ ] (ع مص ) درگذشتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گذشتن تیر از آنچه بدان آید. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100). بیرون گذشتن تیر از آنچه برآن آید. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). رجوع به نفاذ شود. || جاری شدن فرمان و نامه . (غیاث اللغات )
نفوذلغتنامه دهخدانفوذ. [ ن َ ] (ع ص ) رسا و درگذرنده در هر کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). درگذرنده در هر کار. الماضی فی جمیع اموره . نَفّاذ. (از اقرب الموارد). رجوع به نَفّاذ شود.
نفوذفرهنگ فارسی عمید۱. فرورفتن در چیزی.۲. [مجاز] تٲثیر گذاشتن بر کسی.۳. [مجاز] راهیافتن پنهانی در گروهی یا جایی به منظور هدفی.۴. [مجاز] ورود به مکانی بهوسیلۀ غلبه؛ پیشروی.