نفورلغتنامه دهخدانفور. [ ن َ ] (ع ص ) رمنده . گریزنده . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نافر. (از اقرب الموارد). چموش . شموس . ذئر. ذائر. انف . آنکه از چیزی بهراسد. (یادداشت مؤلف ). متنفر. گریزان : گرم ز چشم ندزدی تباه گردد عیش ورم ز د
نفورلغتنامه دهخدانفور. [ ن ُ ] (ع مص ) ترسیدن و دور گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رمیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). رجوع به نفار شود. || آماسیدن چشم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ورم کردن چشم . (از اقرب الموارد). || نَفر. رجوع به نفر شود. || نِفار. رجوع به نفار شود. || یوم الن
نفیرلغتنامه دهخدانفیر. [ ن َ ] (اِ) کرنای کوچک . (انجمن آرا). برادر کوچک کرنا را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). کرنا. (غیاث اللغات ). مجازاً قسمی از کرنا که بیشتر قلندران دارند و به آن شاخ نفیر و بوق نفیر هم گویند. (فرهنگ نظام ). نای روئین گاودم . (اوبهی ) : عشق م
نفورةلغتنامه دهخدانفورة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) فرمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حکم . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || خویش و قریب مرد که به خشم وی خشمناک شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نافرة. (اقرب الموارد). رجوع به نافرة شود.
نفورةلغتنامه دهخدانفورة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) فرمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حکم . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || خویش و قریب مرد که به خشم وی خشمناک شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نافرة. (اقرب الموارد). رجوع به نافرة شود.
جنفورلغتنامه دهخداجنفور. [ ج ُ ] (ع اِ) قبر کهنه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ). ج ، جنافیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد از لسان العرب ).
قنفورلغتنامه دهخداقنفور. [ ق ُ ] (ع اِ) سوراخ کون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد از قاموس ).
منفورلغتنامه دهخدامنفور. [ م َ ] (ع ص ) مغلوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دورگردیده . (آنندراج ). || ترسیده . (آنندراج ). || نفرت کرده شده و ناپسند و مکروه . (ناظم الاطباء). مورد نفرت واقعشده .- منفور شدن ؛ نفرت کردن و کراهت داش