نقابتلغتنامه دهخدانقابت . [ ن ِ / ن َ ب َ] (ع مص ) رئیس شدن . نقیب شدن . نقابة. رجوع به نقابة شود. || (اِمص ) مهتری . شغل نقیب . (ناظم الاطباء). سالاری . مهتری . عریفی . (یادداشت مؤلف ). نقابة. نقیبی . رجوع به نقیب شود : قراتگین به هرا
نکابتلغتنامه دهخدانکابت . [ ن ِ ب َ ] (ع مص ) گزند به دشمن رسانیدن . (غیاث اللغات ). و رجوع به نکایت شود : دراین نزدیکی جزیره ای است که نکابت اهل آن در حق ما زیادت از قصد دیگر دشمنان است . (ترجمه ٔ اعثم کوفی ص 15). اهل سقلیه عراده ها از
نقیبتلغتنامه دهخدانقیبت . [ ن َ ب َ ] (ع اِمص ) نقیبة. بزرگی نمودن بر قوم . ازنقیب است که بزرگ طایفه باشد. رجوع به نقیبة شود.
نکبتلغتنامه دهخدانکبت . [ ن ِ / ن َ ب َ ] (از ع ، اِمص ، اِ) آسیب . (صحاح الفرس ) (دهار). رنج . خستگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). زیان . ضرر. آزرم . (زمخشری ) (یادداشت مؤلف ). مصیبت . بلا و سختی روزگار. بدی . (یادداشت مؤلف ). مشقت . (ناظم الاطباء). نکب
علی مختارلغتنامه دهخداعلی مختار. [ ع َ ی ِ م ُ ] (اِخ ) ابن عمیدالدین مختار. ملقب به شمس الدین ومکنی به ابوالقاسم . متولد در سال 536 هَ . ق . وی شاعر بود و در کوفه نقابت طالبیان را عهده دار بود سپس الناصر او را به بغداد احضار کرد و نقابت طالبیان رادر آنجا به عهده
ذوالمناقبلغتنامه دهخداذوالمناقب . [ ذُل ْ م َ ق ِ ] (اِخ ) حسین بن موسی الابرش الحسینی العلوی الطالبی . والد الشریفین الرضی و المرتضی . وی نقابت علویین داشت و به سال 354 هَ . ق . امارت حاج به وی دادند و منشوری از دیوان خلیفه برای او صادر گردید. سپس عضدالدوله ٔ بوی
غیاث الدینلغتنامه دهخداغیاث الدین . [ ثُدْ دی ] (اِخ ) (امیر...) عزیز.یکی از امرای عهد سلطنت سلطان حسین میرزا بایقرا که مدتی منصب نقابت روضه ٔ مقدسه ٔ رضویه (در مشهد) را داشت . رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 323 شود.