نقبلغتنامه دهخدانقب . [ ن َ ق َ ] (ع مص ) دریده شدن موزه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخت سوده شدن سول شتر. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سوده سپل شدن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). یا تنک و باریک گشتن ، و کذلک الحافر
نقبلغتنامه دهخدانقب . [ ن َ] (ع اِ) سوراخ . (دهار) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نغم . سوراخ عمیق بزرگ نافذ. (ناظم الاطباء). ثقب . (اقرب الموارد) (المنجد). راهی که در زیر زمین از جائی به جائی سازند. (ناظم الاطباء). سمج . آهون . (یادداشت مؤلف ). راهی که پنهان ازچشم
نقبلغتنامه دهخدانقب . [ ن ُ ] (ع اِ) گر. خارش . (منتهی الارب ). جرب . (المنجد). || راه در کوه . (منتهی الارب ) (از المنجد). ج ، نقاب ، انقاب . || ج ِ نقبة.
نقبلغتنامه دهخدانقب . [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) گر و خارش یا پاره های پراکنده از گر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جرب . (المنجد). واحد آن نُقبَة. (از اقرب الموارد). || ج ِ نَقب .
نقیبلغتنامه دهخدانقیب . [ ن َ ] (اِخ ) میرزا سلیم اصفهانی ، متخلص به نقیب . از شاعران متأخر است . او راست :اجر محنت های عاشق هم نصیب مدعی است مزد را خسرو گرفت و کار را فرهاد کرد.رجوع به صبح گلشن ص 536 و قاموس الاعلام ج
نقیبلغتنامه دهخدانقیب . [ ن َ ] (اِخ ) احمد (حاجی میرزا...)بن حاجی درویش حسن قصه خوان شیرازی ، ملقب به نقیب الممالک و متخلص به نقیب . از شاعران متأخر فارسی است . به سال 1302 هَ . ق . درگذشت . (از فارسنامه ٔ ناصری ج 2 ص <span
نقیبلغتنامه دهخدانقیب . [ ن َ ] (اِخ ) محمد سبزواری (میرزا...)،متخلص و مشهور به نقیب . از شاعران قرن یازدهم و از سادات سبزوار و از معاصران نصرآبادی است . او راست :یاد عیش از تیره بختی نگذرد در خاطرم عکس پیدا نیست در شبهای تار آئینه را.دلم از صحبت نادردمندان شمع فانوس است که با
نقیبلغتنامه دهخدانقیب . [ ن َ ] (اِخ ) نقیب خان قزوینی . از شاعران قرن دهم است و در زمان سلطنت اکبرشاه به هندوستان رفته است . او راست :دارم صنمی چهره برافروخته ای راه و روش عاشقی آموخته ای اوعاشق دیگری و من عاشق اومن سوخته ٔ سوخته ٔ سوخته ای .(از قاموس ال
نقیبلغتنامه دهخدانقیب . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) مهتر قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سالار. (دهار) (مهذب الاسماء). سالار، یعنی مهتر چند کس . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). پیشوا و رئیس و کسی که معرفت به احوال مردم داشته باشد. (ناظم الاطباء). سرپرست
نقبالغتنامه دهخدانقبا. [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) مهتران . بزرگان . پیشوایان . (ناظم الاطباء). نقباء. ج ِ نقیب . رجوع به نقیب و نیز رجوع به نقباء شود.
نقباءلغتنامه دهخدانقباء. [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) ج ِ نقیب . رجوع به نقیب شود. || در اصطلاح صوفیه ، کسانی هستند که برخفایای باطن مردم اشراف دارند و خفایای ضمایر مردم بر ایشان آشکار است چه پرده ها از برابر چشم باطن ایشان برداشته شده است و ایشان سیصد تن هستند. (از تعریفات ). از اصناف اولیاء و رجال الغ
نقبهلغتنامه دهخدانقبه . [ ن َ ب َ ] (ع اِ) خارش که آن مرض باشد از یبوست و غلبه ٔ خون . (غیاث اللغات ). گر. (یادداشت مؤلف ). نُقبَة. رجوع به نقبة شود.
نقبةلغتنامه دهخدانقبة. [ ن ِ ب َ ] (ع اِ) هیأت روی بند بستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هیأت روی بربستن . (آنندراج ). هیأت انتقاب . (اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد). گویند:امراءة حسنةالنقبة. (اقرب الموارد). || اثر و هیأت هر چیزی . (از متن اللغة). اثر: اِن ّ علیه نِقْبَةً؛ ای اثراً
نقبةلغتنامه دهخدانقبة. [ ن ُ ب َ ] (ع اِ)واحد نقب ، به معنی جرب است . (از اقرب الموارد). رجوع به نُقَب شود. || آغاز گر. (منتهی الارب ). آغاز گر و جرب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اول گرگنی اشتر. (مهذب الاسماء). ج ، نُقب و نُقَب . || وجه . (اقرب الموارد) (متن اللغة) (المنجد)
نقب بریدنلغتنامه دهخدانقب بریدن . [ ن َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) نقب کندن . نقب زدن . رجوع به نقب زدن شود.
نقبالغتنامه دهخدانقبا. [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) مهتران . بزرگان . پیشوایان . (ناظم الاطباء). نقباء. ج ِ نقیب . رجوع به نقیب و نیز رجوع به نقباء شود.
نقب افکندنلغتنامه دهخدانقب افکندن . [ ن َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نقب کندن . نقب زدن . نقب بریدن : نقب افکنیم نیمشب ازدور تا بریم پی بر سر خزینه ٔ پنهان صبحگاه . خاقانی .این بند که بر دلم کنون افکندندنقبی است که بر خانه ٔ خون افکندند.
شنقبلغتنامه دهخداشنقب . [ ش ُ ق َ / ق ُ ] (ع اِ) نوعی از مرغان . (از منتهی الارب ). شنقاب و شنقب ؛ نوعی از پرندگان . (از اقرب الموارد). شکب . جهلول . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شنقاب شود.
متنقبلغتنامه دهخدامتنقب . [ م ُ ت َ ن َق ْ ق ِ ] (ع ص ) نقاب بسته و روی بندزده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
منقبلغتنامه دهخدامنقب . [ م َ ق َ ] (ع اِ) راه در کوه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) . ج ، مناقب . (اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || آنجای از ناف ستور که بیطار سوراخ می کند تا آب زرد برآید. (ناظم الاطباء). جایی از شکم چارپا که بیطار سوراخ میکند. (از اقرب ال
منقبلغتنامه دهخدامنقب . [ م ِ ق َ ] (ع اِ) نشتر بیطار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نیشتر بیطار. ابزاری آهنین که بدان ناف چارپایان را سوراخ کنند. (ناظم الاطباء). || هر آنچه بدان چیزی را سوراخ کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، مناقیب . (ناظم الاطباء). || راه در زمین درشت . (منتهی الارب
منقبلغتنامه دهخدامنقب . [ م ُ ن َق ْ ق ِ ] (ع ص ) تفتیش کننده و تفحص کننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تنقیب شود.