نماکلغتنامه دهخدانماک . [ ن َ ] (اِ) نمک . (انجمن آرا) (از رشیدی ) (آنندراج ).- بی نماک ؛ بی ملاحت . (فرهنگ فارسی معین ) : چو سالت شد ای خواجه بر شست پاک می و جام و آرام شد بی نماک . فردوسی .|| رواج و ر
آکلغتنامه دهخداآک . (پسوند) ر تباک و خاشاک و خباک و سوزاک و فغاک و کاواک و مغاک و نماک ، حرف نسبت است . و در خوراک و پوشاک افاده ٔ لیاقت کند.