نمللغتنامه دهخدانمل . [ ن َ ] (اِخ ) (الَ ...) سوره ٔ بیست وهفتم است از قرآن و آن مکیه و مشتمل بر نودوسه آیت است ، پس از سورةالشعراء و پیش از سورةالقصص .
نمللغتنامه دهخدانمل . [ ن َ ] (ع اِ) مورچه . (منتهی الارب ). نملان . (مهذب الاسماء). مور. (غیاث اللغات ) (دهار) (مهذب الاسماء). ج ، نِمال . واحده : نملة. (متن اللغة): هم کالنمل کثیرة؛ تعداد ایشان بسیار زیاد است . (از منتهی الارب ).- رقیةالنمل ؛از لغزهای اعراب است
نمللغتنامه دهخدانمل . [ ن َ م َ ] (ع مص ) به خواب شدن دست کسی و سست گردیدن .(از منتهی الارب ). خدر شدن و خواب رفتن دست . (از اقرب الموارد). || برآمدن بر درخت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سبکی . شتاب زدگی . نملان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
نمللغتنامه دهخدانمل . [ ن َ م ِ ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). نمام . (اقرب الموارد). ج ، انمال . || فرس نمل ؛ اسب که به یک جا نایستد، و کذا: فرس نمل القوائم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه آرام نگیرد بر یک جا. (مهذب الاسماء). || رجل نمل الاصابع؛ مردی که هرچیز را
پتانسیل نیمپیلhalf-cell potential 2واژههای مصوب فرهنگستاندر پیلهای برقشیمیایی/ الکتروشیمیایی، پتانسیل الکتریکی حاصل از واکنش کلی پیل که میتوان آن را بهصورت حاصلِجمع پتانسیلهای دو نیمپیل مربوط به آند و کاتد در نظر گرفت
نامللغتنامه دهخدانامل . [ م ِ ] (ع ص ) سخن چین . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نمام . (المنجد) (از اقرب الموارد).
نملانلغتنامه دهخدانملان . [ن َ م َ ] (ع مص ) برآمدن بر درخت . || مشرف شدن بر چیزی . (از منتهی الارب ). اشراف بر چیزی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِمص ) سبکی . شتاب زدگی . نَمَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
نملةلغتنامه دهخدانملة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) یکی نَمْل است . (منتهی الارب ). یک مورچه . رجوع به نَمْل شود. || تأنیث نَمْل . مورچه ٔ ماده . || ریش پهلو. (منتهی الارب ). بثوری چند صفراوی بود که به تدریج پهن گشته به یکدیگر متصل شوند مایل به صفرت . (غیاث اللغات ). دمیدگی که بر اندام برآید. (منتهی ا
نملةلغتنامه دهخدانملة. [ ن ُ ل َ ] (ع اِ) جنبش . (منتهی الارب ). ذونملة؛ کثیرالحرکة؛ بسیارجنبش . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || باقی مانده ٔ آب در حوض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سخن چینی . (منتهی الارب ). نمیمة. (اقرب الموارد). نَمْلة. نِمْلة.
نملیلغتنامه دهخدانملی . [ ن َ ] (ص نسبی ) موری .مورچه ای . چون مورچه . (یادداشت مؤلف ). || انخراقی در قرنیه ، گودتر از مورسرج . (یادداشت مؤلف ). || قسمی از نبض . (یادداشت مؤلف ). نبض نملی آن است که نبض در غایت خردی و به صورت مورچه ضربان یابد. (رگشناسی ابن سینا، از فرهنگ فارسی معین ).
هدهدلغتنامه دهخداهدهد. [ هَُ هَُ ] (اِخ ) مرغ افسانه ای است که در دربار سلیمان میزیست . داستان این مرغ وپیام آوری او از سلیمان به جانب بلقیس ملکه ٔ سبا در سوره ٔ نمل آمده . رجوع به قرآن کریم سوره ٔ نمل شود.
نملانلغتنامه دهخدانملان . [ن َ م َ ] (ع مص ) برآمدن بر درخت . || مشرف شدن بر چیزی . (از منتهی الارب ). اشراف بر چیزی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِمص ) سبکی . شتاب زدگی . نَمَل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
نملةلغتنامه دهخدانملة. [ ن َ ل َ ] (ع اِ) یکی نَمْل است . (منتهی الارب ). یک مورچه . رجوع به نَمْل شود. || تأنیث نَمْل . مورچه ٔ ماده . || ریش پهلو. (منتهی الارب ). بثوری چند صفراوی بود که به تدریج پهن گشته به یکدیگر متصل شوند مایل به صفرت . (غیاث اللغات ). دمیدگی که بر اندام برآید. (منتهی ا
نملةلغتنامه دهخدانملة. [ ن ُ ل َ ] (ع اِ) جنبش . (منتهی الارب ). ذونملة؛ کثیرالحرکة؛ بسیارجنبش . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || باقی مانده ٔ آب در حوض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سخن چینی . (منتهی الارب ). نمیمة. (اقرب الموارد). نَمْلة. نِمْلة.
نملیلغتنامه دهخدانملی . [ ن َ ] (ص نسبی ) موری .مورچه ای . چون مورچه . (یادداشت مؤلف ). || انخراقی در قرنیه ، گودتر از مورسرج . (یادداشت مؤلف ). || قسمی از نبض . (یادداشت مؤلف ). نبض نملی آن است که نبض در غایت خردی و به صورت مورچه ضربان یابد. (رگشناسی ابن سینا، از فرهنگ فارسی معین ).
پورنمللغتنامه دهخداپورنمل . [ ] (اِخ ) نام یکی از رایان هند بروزگار شیرشاه پادشاه هند. رجوع بتاریخ شاهی تألیف احمد یادگار ص 191 و 216 تا 220 شود.
متنمللغتنامه دهخدامتنمل . [ م ُ ت َ ن َم ْ م ِ ] (ع ص ) جنبنده و بعض قوم در آینده در بعض . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جنبنده مانند مورچه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تنمل شود.
دیرالنمللغتنامه دهخدادیرالنمل . [ دَ رُن ْ ن َ ] (اِخ ) نزدیک شهر بلد (از توابع سامراء) است از شمال . فاصله ٔ آن تا بلد در حدود یک فرسخ است . (از معجم البلدان ).
کراع النمللغتنامه دهخداکراع النمل . [ ک ُ عُن ْ ن َ ] (اِخ ) علی ابن حسن هنائی وی به کراع النمل مشهور بوده است . رجوع به علی بن حسن هنائی و علی کراع النمل شود.
قریةالنمللغتنامه دهخداقریةالنمل .[ ق َرْ ی َ تُن ْ ن َ ] (ع اِ مرکب ) مأوای موران و جای فراهم آمدن خاک آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).