نمودنیلغتنامه دهخدانمودنی . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (ص لیاقت ) نشان دادنی . قابل ارائه و نمایش .که سزاوار و ازدرِ نمودن است . رجوع به نمودن شود.
حساب نمودنیلغتنامه دهخداحساب نمودنی . [ ح ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (ص لیاقت ) سزاوار حساب کردن . قابل اعتبار. قابل فرض .
نمودنلغتنامه دهخدانمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص ) نشان دادن . ارائه دادن : بپرسید از او راه فرزند خردسوی بابکش راه بنمود گرد. فردوسی .وگر نیست فرمای تا بگذرم <
نژمودنلغتنامه دهخدانژمودن . [ ن َ دَ ] (مص ) کف گرفتن وصاف نمودن . تصفیه کردن . (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ).
نمودنفرهنگ فارسی عمید۱. نشان دادن؛ نمایش دادن؛ نمایاندن.۲. [قدیمی] آشکار کردن۳. (مصدر لازم) [قدیمی] آشکار شدن؛ نمودار شدن.
حساب نمودنیلغتنامه دهخداحساب نمودنی . [ ح ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (ص لیاقت ) سزاوار حساب کردن . قابل اعتبار. قابل فرض .
نانمودنیلغتنامه دهخدانانمودنی . [ ن ُ/ ن ِ / ن َ دَ ] (ص لیاقت ) که نمودنی نیست . که نتوان آن را نشان داد و ظاهر ساخت . که قابل اظهار و ابرازنیست . || ناکردنی . رجوع به نمودنی شود.
نمودیلغتنامه دهخدانمودی . [ ن ُ / ن ِ ] (ص نسبی ) نمایشی . (ناظم الاطباء). رجوع به نمود و نمودن و نمودنی شود.
سنباتلغتنامه دهخداسنبات . [ سُم ْ / سَم ْ ] (اِ) نمودنی باشد، یعنی چیزی که بنظر درآید و نمودی داشته باشد. (برهان ) (آنندراج ). نمایش و هر چیزی که نمودی داشته باشد و بنظر درآید. || افسون . جادو. شعبده .(ناظم الاطباء). ظاهراً ساخته فرقه ٔ آذرکیوان است .
حساب نمودنیلغتنامه دهخداحساب نمودنی . [ ح ِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (ص لیاقت ) سزاوار حساب کردن . قابل اعتبار. قابل فرض .
نانمودنیلغتنامه دهخدانانمودنی . [ ن ُ/ ن ِ / ن َ دَ ] (ص لیاقت ) که نمودنی نیست . که نتوان آن را نشان داد و ظاهر ساخت . که قابل اظهار و ابرازنیست . || ناکردنی . رجوع به نمودنی شود.
بازنمودنیلغتنامه دهخدابازنمودنی . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ] (ص لیاقت ) گفتنی . آنچه درخور اظهار کردن است . آنچه باید اطلاع داده شود : خواجه را از راه غور بغزنین باید آمد تا ما را ببیند و بمشافهه آنچه بازنمودنی