نمیدنلغتنامه دهخدانمیدن . [ ن َ دَ ] (مص ) میل کردن . توجه نمودن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) : کارم شهوی و غضبی بود شب و روزبر خویشتن از عجب و تکبر بنمیدم . خواجه نصیرالدین طوسی .وقت مرگ آید در آن سو می نمی چون که دردت رفت پس
نمیدنلغتنامه دهخدانمیدن . [ ن ُ دَ ](مص ) نومید شدن . ناامید شدن . (از برهان قاطع). مأیوس شدن . (ناظم الاطباء).
نمدینلغتنامه دهخدانمدین . [ ن َ م َ ] (ص نسبی ) از نمد. ساخته شده از نمد : و کلاهی نمدین بر سر داشت و پشمینه ای پوشیده و کلاسنگی در میان بسته . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ).
نمادنلغتنامه دهخدانمادن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص ) نمودن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (از برهان قاطع). نشان دادن . (فرهنگ فارسی معین ). ظاهر کردن . نمایان گردانیدن . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) :</spa
نمیدلغتنامه دهخدانمید. [ ن َ ] (ن مف )نم کشیده . (ناظم الاطباء). نمیده . چیزی نم دیده . (از جهانگیری ) (از رشیدی ). رجوع به نمیده شود. || (اِمص ) حاصل مصدر از نمیدن است . (ناظم الاطباء).
نمازواژهنامه آزادنماز از نمیدن به معنی خمیدن می باشد امروزه هنوز در گویش لری واژه نم به معنای کوتاه و نیز خمیده است . نماز درتاییدنوشتاردهخداواژه ای پهلوی ست به معنای نیایش یاخم شدن به نشانه تعظیم وتکریم می آید درگویش های لری ولکی نِم علاوه برمعنای نَم ،تروخیس به معنای خم می آیدواژه ی نِمِز ازریشه همین واژه به معنی