لغتنامه دهخدا
زنهاریدن . [ زِ دَ ] (مص جعلی ) زنهار و امان دادن . (آنندراج ). امان دادن و کسی را در پناه و حمایت خود درآوردن . (ناظم الاطباء). || اصلاح شدن . || آشتی کردن و عهد و پیمان صلح بستن . || پارسا و پاکدامن کردن . || شتافتن و تعجیل کردن . || شکایت کردن . || بر جهد و کوشش ترغیب نمود