فیلکفرهنگ فارسی عمید= بیلک: ◻︎ به کوه برشد و اندر نهالهگه بنشست / فیلک پیش بهزهکرده نیمچرخ به چنگ (فرخی: ۲۰۶).
نهالگاهلغتنامه دهخدانهالگاه . [ ن ِ/ ن َ ] (اِ مرکب ) شکارگاه . (جهانگیری ) (برهان قاطع). کمین گاه صیاد. (برهان قاطع). رجوع به نهاله شود.
فلنگلغتنامه دهخدافلنگ . [ ف َ ل َ ](اِ) به معنی تیر بدخشانی است ، و ظاهراً مصحف فیلک است . (از یادداشتهای مؤلف ). بیلک . پیلک : به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست فلنگ پیش به زه کرد همچو چرخ به چنگ .فرخی .
فلیکلغتنامه دهخدافلیک . [ ف َ ] (اِ) تیر دوشاخ بود. (یادداشت مؤلف ): فلنگ . بیلک : فلیکش بیشه بر شیران قفس کردکمندش دشت بر گوران خباگاه . دقیقی .به کوه برشد و اندر نهاله گه بنشست فلیک پیش و به زه کرده نیم چرخ نهنگ .<p clas
مغرسلغتنامه دهخدامغرس . [ م ُ غ َرْ رَ ] (ع ص ) در زمین نشانده . (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر).- مغرس کردن ؛ نشاندن . کاشتن : ما آن نهاله را که بر و میوه اش جفاست در تیره خاک حرص مغرس نمی کنیم .مولوی (از فرهنگ نوادر لغ