نهشتنلغتنامه دهخدانهشتن . [ ن ِ هَِ ت َ ] (مص ) نهادن . گذاشتن . نهستن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نشاندن . نصب کردن . (ناظم الاطباء).
نهستنلغتنامه دهخدانهستن . [ ن ِ هَِ ت َ ] (مص ) نهادن . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا). گذاشتن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). نشاندن و نصب کردن . (ناظم الاطباء). نهشتن . (برهان قاطع) (آنندراج ).
نحشتانلغتنامه دهخدانحشتان . [ ن َ ح ُ ] (اِخ ) [ بمعنی : از مس ] اسم ماری است که موسی در دشت برپا نمود در ایام حزقیا و حزقیا آن را به سوهان سائید، چه که مردم بدو بخور می سوزانیدند. (از قاموس کتاب مقدس ص 876).
همنهشتگانcomponent 4واژههای مصوب فرهنگستانهموندگان یک لایۀ استقراری در یک محوطه که به یک فرهنگ معین تعلق دارد
نهشتفرهنگ فارسی عمید۱. = نهشتن۲. (زمینشناسی) موادی که بهوسیلۀ آب یا باد از محلی به محل دیگر حمل و در آنجا انباشته میشود.
نهستنلغتنامه دهخدانهستن . [ ن ِ هَِ ت َ ] (مص ) نهادن . (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا). گذاشتن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). نشاندن و نصب کردن . (ناظم الاطباء). نهشتن . (برهان قاطع) (آنندراج ).