نهوضلغتنامه دهخدانهوض . [ ن ُ ] (ع مص ) برخاستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث اللغات ). بلند شدن از جای خویش . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نهض . || قیام کردن به کاری . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نهض . || راست و تمام بالا گردیدن گیاه .(از منتهی الارب ). مستو
نُت 1noteواژههای مصوب فرهنگستانهریک از نشانههای مختلفی که برای ثبت اصوات و سکوتهای موسیقایی و ویژگیهای آنها نزد اقوام گوناگون در دورههای مختلف به کار رفته باشد
سرِ نُتnote headواژههای مصوب فرهنگستانبخش اصلی نماد نُت که محل آن روی حامل نشاندهندۀ زیروبمی نغمه است
نت گرفتهstopped noteواژههای مصوب فرهنگستان1. صدایی که نوازنده در هنگام نواختن هورن یا ترمپت با قرار دادن دست خود در برابر یا درون شیپورۀ ساز، تولید میکند 2. نتی که با گرفت یا پردهگیری تولید میشود متـ . صوت گرفته stopped tone
نُت میدیMIDI noteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیام مسیر میدیِ دوقسمتی که قسمت اول آن فرمانِ روشن شدن و قسمت دوم آن فرمانِ خاموش شدن است
نُت نقطهدارdotted noteواژههای مصوب فرهنگستاننُتی که در سمت راست آن یک نقطه میگذارند و ارزش زمانی آن یکونیم برابر حالت بدون نقطۀ آن است
وقیظلغتنامه دهخداوقیظ. [ وَ ] (ع ص ) آنکه در آن ثباتی باشد که بر نهوض (برخاستن ) قادر نبود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
رحلتفرهنگ مترادف و متضاد۱. حرکت، درگذشت، فوت، مردن، مرگ، موت، نزع، وفات ۲. حرکت، سفر، کوچ، کوچیدن، مهاجرت، نهوض ≠ ولادت ۳. توقف، حضر
استنهاضلغتنامه دهخدااستنهاض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برخاستن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). برخاستن فرمودن جهت کاری . طلب کوچ و برخاستن . طلب قیام کردن . طلب نهوض کردن . || برخاستن .(زوزنی ). || استنهاض بر؛ برانگیختن بر.
نهضلغتنامه دهخدانهض . [ ن َ ] (ع اِ) مابین منکب و شانه جای شتر. (منتهی الارب ) (از متن اللغة). میان دوش و کتف اشتر. (مهذب الاسماء). ج ، اَنهُض . || ظلم . (اقرب الموارد) (متن اللغة). ضیم . قسر. (متن اللغة). رجوع به معانی بعدی شود. || عتب . (متن اللغة) (اقرب الموارد). ج ، نهاض . رجوع به نهاض ش
ناهضلغتنامه دهخداناهض . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از نهض و نهوض است . رجوع به نهوض شود. || چوزه ٔ مرغ بال تمام راست کرده و آماده ٔ پریدن شده .(منتهی الارب ) (آنندراج ). جوجه ٔ پرنده ای که آماده و مستعد پریدن شده است . (ازاقرب الموارد). یا آنکه بالهایش را برای پریدن باز و منبسط می کند. (از