نوابینلغتنامه دهخدانوابین . [ ن َ ] (ص )آنکه رغبت و میل به کامیابی دارد. آراسته و مرتب . کامیاب و بهره مند و شادمان و خرسند. گل و شکوفه (؟). (ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 391 شود.
نوژابانلغتنامه دهخدانوژابان . [ ] (اِخ ) شهری است [ از حدود ماوراءالنهر ] با باره و درهای آهنین و آبهای روان و مردم بسیار. (حدود العالم ) (یادداشت مؤلف ).
نوبینلغتنامه دهخدانوبین . [ ] (اِخ ) سرحد مملکت دهم است [ به هندوستان ] و طعام و غله ٔ سرندیب از این شهر آرند. (حدود العالم ).
نایژهبینیbronchoscopyواژههای مصوب فرهنگستانمعاینه و بررسی داخل نای و نایژهها و انجام اقدامات تشخیصی و درمانی با استفاده از نایژهبین
نوبانلغتنامه دهخدانوبان . [ن ُ ] (اِ) پادشاهزاده . (ناظم الاطباء). مصحف نویان ، لغت ترکی - مغولی است . رجوع به نویان و نوئین شود.