نوبهارلغتنامه دهخدانوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) نووه . وَهاره . نام هیکلی در بلخ از معابد بودائی . (یادداشت مؤلف ). نام آتشکده ٔ بلخ است ، و آن را برمک که نخستین ِ برامکه بود ساخت و سقف و دیوار آن را به دیبای الوان آراسته گردانید. و نام بتخانه ای هم هست ، و بعضی گویندهمان خانه ٔ بزرگ که در بلخ س
نوبهارلغتنامه دهخدانوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسحاق آباد بخش قدمگاه شهرستان نیشابور، در 15 هزارگزی جنوب قدمگاه ، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 349 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل مردمش زراعت و
نوبهارلغتنامه دهخدانوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کُل تپه ٔ فیض اﷲبیگی از بخش مرکزی شهرستان سقز، در 27 هزارگزی شمال شرقی سقز و 4 هزارگزی مغرب قلعه گاه ، در منطقه ٔ کوهستانی سردسیری واقعاست و <span class="hl" dir="
نوبهارلغتنامه دهخدانوبهار. [ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب )بهار نو. (انجمن آرا). ربیع. فصل بهار. (ناظم الاطباء). آغاز فصل بهار. فصل بهار. (فرهنگ فارسی معین ). فصلی است از فصول اربعه . (از برهان قاطع) : چون لطیف آمد به گاه نوبهاربانگ
نوبهارلغتنامه دهخدانوبهار. [ ن َ ب َ ] (اِخ ) ده کوچکی از دهستان میان تکاب بخش بجستان شهرستان گناباد. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ص 423 شود.
کلاته نوبهارلغتنامه دهخداکلاته نوبهار. [ ک َ ت ِ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شامگان است که در بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع است و 174 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
نوبهار غلام خانهلغتنامه دهخدانوبهار غلام خانه . [ ن َ ب َ رِ غ ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنو بالاولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، در 60 هزارگزی شمال غربی طیبات ، در دامنه ٔمعتدل هوائی واقع است و 265 تن سکنه دارد. آبش از قنات
نوبهار میان آبادلغتنامه دهخدانوبهار میان آباد. [ ن َ ب َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، در 9 هزارگزی جنوب شرقی نیشابور، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 116 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل
نوبهاریلغتنامه دهخدانوبهاری . [ ن َ / نُو ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به نوبهار. رجوع به نوبهار شود : خور به شادی نوبهاری روزگارمی گسار اندر تکوک شاهوار. رودکی .کنار باشد باران نوبهاری رافضایل و هنرش را
نوبهارانلغتنامه دهخدانوبهاران . [ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب ) هنگام بهار. فصل بهار : به نوبهاران بستای ابر گریان راکه از گریستن اوست این زمین خندان . رودکی .نشاید باز چشم نوبهاران چو بندد برف راه کو
نوبهاریلغتنامه دهخدانوبهاری . [ ن َ / نُو ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به نوبهار. رجوع به نوبهار شود : خور به شادی نوبهاری روزگارمی گسار اندر تکوک شاهوار. رودکی .کنار باشد باران نوبهاری رافضایل و هنرش را
مارشلغتنامه دهخدامارش . [ رَ ] (اِخ ) نام یکی از بتخانه های قدیم است که در سه فرسنگی اصفهان بر سر کوهی ساخته بودند و آن از جمله ٔ هفت بتخانه است که بنام سبعه ٔ سیاره کرده بودند و گشتاسب بتهای آن بتخانه را برطرف کرد و آتشکده ساخت و هریک را به اضافه ٔ نوبهار می خوانند همچو نوبهار تیر و نوبهار م
انبزاغلغتنامه دهخداانبزاغ . [ اِم ْ ب ِ ] (ع مص ) رسیدن نوبهار. (آنندراج ). انبزغ الربیع؛ رسید نوبهار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || روان شدن اسب . (آنندراج ). انبزغ الفرس ؛ روان شد اسب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
دریغافرهنگ فارسی عمیدای دریغ؛ ای افسوس: ◻︎ دریغا که بی ما بسی روزگار / بروید گل و بشکفد نوبهار (سعدی۱: ۱۸۶).
نوبهار غلام خانهلغتنامه دهخدانوبهار غلام خانه . [ ن َ ب َ رِ غ ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرنو بالاولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، در 60 هزارگزی شمال غربی طیبات ، در دامنه ٔمعتدل هوائی واقع است و 265 تن سکنه دارد. آبش از قنات
نوبهار میان آبادلغتنامه دهخدانوبهار میان آباد. [ ن َ ب َ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، در 9 هزارگزی جنوب شرقی نیشابور، در جلگه ٔ معتدل هوائی واقع است و 116 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل
نوبهارانلغتنامه دهخدانوبهاران . [ ن َ / نُو ب َ ] (اِ مرکب ) هنگام بهار. فصل بهار : به نوبهاران بستای ابر گریان راکه از گریستن اوست این زمین خندان . رودکی .نشاید باز چشم نوبهاران چو بندد برف راه کو
نوبهاریلغتنامه دهخدانوبهاری . [ ن َ / نُو ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به نوبهار. رجوع به نوبهار شود : خور به شادی نوبهاری روزگارمی گسار اندر تکوک شاهوار. رودکی .کنار باشد باران نوبهاری رافضایل و هنرش را
کلاته نوبهارلغتنامه دهخداکلاته نوبهار. [ ک َ ت ِ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شامگان است که در بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع است و 174 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).