نودلغتنامه دهخدانود. [ ن َ ] (ع مص ) به هر سو خمیدن از خواب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). به هر طرف مایل شدن و خمیدن از خواب آلودگی . (از ناظم الاطباء). متمایل شدن بر اثر نعاس . (از اقرب الموارد). نواد. نودان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نیز رجوع به نودان شود.
نودلغتنامه دهخدانود. [ ن َ وَ ] (عدد، ص ، اِ) عددی است ، آن را به عربی تسعین گویند. (آنندراج ) (برهان قاطع). نُه مرتبه ده . (ناظم الاطباء). عددی است معادل هشتاد به علاوه ٔ ده . (فرهنگ فارسی معین ).تسعین . تسعون . نماینده ٔ آن در ارقام هندیه «90» و در حساب جُ
نُت 1noteواژههای مصوب فرهنگستانهریک از نشانههای مختلفی که برای ثبت اصوات و سکوتهای موسیقایی و ویژگیهای آنها نزد اقوام گوناگون در دورههای مختلف به کار رفته باشد
سرِ نُتnote headواژههای مصوب فرهنگستانبخش اصلی نماد نُت که محل آن روی حامل نشاندهندۀ زیروبمی نغمه است
نت گرفتهstopped noteواژههای مصوب فرهنگستان1. صدایی که نوازنده در هنگام نواختن هورن یا ترمپت با قرار دادن دست خود در برابر یا درون شیپورۀ ساز، تولید میکند 2. نتی که با گرفت یا پردهگیری تولید میشود متـ . صوت گرفته stopped tone
نُت میدیMIDI noteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پیام مسیر میدیِ دوقسمتی که قسمت اول آن فرمانِ روشن شدن و قسمت دوم آن فرمانِ خاموش شدن است
نُت نقطهدارdotted noteواژههای مصوب فرهنگستاننُتی که در سمت راست آن یک نقطه میگذارند و ارزش زمانی آن یکونیم برابر حالت بدون نقطۀ آن است
کشش نود ـ نود90-90 tractionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کشش در اَرتاپزشکی غالباً برای کودکان شامل کشش استخوانیای که مفصل زانو و لگن را بهصورت معلق در زاویۀ نود درجه نگه میدارد
نودامادلغتنامه دهخدانوداماد. [ ن َ/ نُو ] (ص مرکب ) نوکدخدا. کسی که تازه زن گرفته باشد. که به تازگی جفت گرفته . (از ناظم الاطباء). تازه داماد. (فرهنگ فارسی معین ). نوشاه . (یادداشت مؤلف ).
نودارانهلغتنامه دهخدانودارانه . [ ن َ / نُو ن َ / ن ِ ] (اِ) میلاوه . شاگردانه . (صحاح الفرس ). نوداران . نودارانی . (رشیدی ). رجوع به نوداران شود.
نودارانیلغتنامه دهخدانودارانی . [ ن َ / نُو ] (اِ) شاگردانه . (لغت فرس اسدی از یادداشت مؤلف ) (برهان قاطع). نودارانه . نوداران . (رشیدی ). رجوع به نوداران شود. || زری باشد که به شعرا دهند. (از جهانگیری ) (از برهان قاطع). صله . رجوع به نوداران شود. || زری باشد که
نوداءةلغتنامه دهخدانوداءة. [ ن َ دَ ءَ ] (ع مص ) دویدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عدا. (از اقرب الموارد).
نودامادلغتنامه دهخدانوداماد. [ ن َ/ نُو ] (ص مرکب ) نوکدخدا. کسی که تازه زن گرفته باشد. که به تازگی جفت گرفته . (از ناظم الاطباء). تازه داماد. (فرهنگ فارسی معین ). نوشاه . (یادداشت مؤلف ).
نودارانهلغتنامه دهخدانودارانه . [ ن َ / نُو ن َ / ن ِ ] (اِ) میلاوه . شاگردانه . (صحاح الفرس ). نوداران . نودارانی . (رشیدی ). رجوع به نوداران شود.
نودارانیلغتنامه دهخدانودارانی . [ ن َ / نُو ] (اِ) شاگردانه . (لغت فرس اسدی از یادداشت مؤلف ) (برهان قاطع). نودارانه . نوداران . (رشیدی ). رجوع به نوداران شود. || زری باشد که به شعرا دهند. (از جهانگیری ) (از برهان قاطع). صله . رجوع به نوداران شود. || زری باشد که
نوداءةلغتنامه دهخدانوداءة. [ ن َ دَ ءَ ] (ع مص ) دویدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عدا. (از اقرب الموارد).
نودرانلغتنامه دهخدانودران . [ ن َ / نُو دَ ] (اِ) شاگردانه . فغیاز. برمغاز. دزدران . (یادداشت مؤلف ). نوداران . نودارانه . نودارانی . نودرانی . رجوع به نوداران و نودرانی شود. || نوکران و شاگردان (؟). (ناظم الاطباء).
حجرالهنودلغتنامه دهخداحجرالهنود. [ ح َ ج َ رُل ْ هَُ ] (ع اِ مرکب ) صاحب مخزن الادویة و هم ضریر انطاکی گوید: حجرالهنود و الحدید؛ المغناطیس ، و صاحب تحفه نیز گوید: حجر مغناطیس است .
چینودلغتنامه دهخداچینود. [ ن َ وَ ] (اِخ ) (پُل ) صراط. چینوت . پل صراط به اعتقاد زرتشتیان . به موجب روایات زردشتی ، یک سوی این پل بر روی قله ٔ دائیتی است ، که نزدیک رودی است بهمین نام ، و در ایران ویج واقع است ، و سوی دیگرش بر کوه البرز قرار دارد، و درزیر پل ، در حد میانه های آن ، دروازه ٔ دو
خنودلغتنامه دهخداخنود. [ خ ُ ] (اِ) بار اندکی که بر پشت ستور بارکش نهند تا قابل نشستن سوار بر آن باشد. (ناظم الاطباء).
خوشنودلغتنامه دهخداخوشنود. [ خوَش ْ / خُش ْ ](ص ) قانع. راضی . خرسند. (ناظم الاطباء) : بگیتی در ازمرگ خوشنود کیست که فرجام کارش نداند که چیست . فردوسی .تو خواهی که من شاد و خوشنود باشم به سه بوسه
دارالبنودلغتنامه دهخدادارالبنود. [ رُل ْ ب ُ ] (اِخ ) دارالسلاحی در مصر. خلفای علوی مصر، کسی را که محکوم بمرگ میشد در آن محبوس میکردند. (معجم البلدان ).