نورگرالغتنامه دهخدانورگرا. [ گ َ / گ ِ ] (نف مرکب ) که به طرف نور گراید. که رو به منبع نور و روشنائی کند. || (اصطلاح گیاه شناسی ) گیاهی که به طرف نور گراید. رجوع به نورگرایی شود.
نورگراییلغتنامه دهخدانورگرایی . [ گ َ / گ ِ ] (حامص مرکب ) عمل نورگرا. || (اصطلاح گیاه شناسی ) ، رشد و تمایل اعضای هوائی گیاهان به طرف نور و عدم تمایل ریشه ٔ گیاهان نسبت به نور، درصورت اول نورگرایی مثبت و در صورت اخیر منفی است .
نگارگریلغتنامه دهخدانگارگری . [ ن ِ گ َ ] (حامص مرکب ) صورتگری . نقاشی . بتگری . عمل نگارگر. رجوع به نگارگر شود : ایا که فتنه شدستی در آزر و مانی پی نگارگری روی آن نگار نگر. سوزنی .نگار ایزد بی چونی ای نگار رهی زهی نگارنگار و زهی
نورگراییلغتنامه دهخدانورگرایی . [ گ َ / گ ِ ] (حامص مرکب ) عمل نورگرا. || (اصطلاح گیاه شناسی ) ، رشد و تمایل اعضای هوائی گیاهان به طرف نور و عدم تمایل ریشه ٔ گیاهان نسبت به نور، درصورت اول نورگرایی مثبت و در صورت اخیر منفی است .
نورگراییلغتنامه دهخدانورگرایی . [ گ َ / گ ِ ] (حامص مرکب ) عمل نورگرا. || (اصطلاح گیاه شناسی ) ، رشد و تمایل اعضای هوائی گیاهان به طرف نور و عدم تمایل ریشه ٔ گیاهان نسبت به نور، درصورت اول نورگرایی مثبت و در صورت اخیر منفی است .