نونیازلغتنامه دهخدانونیاز. [ ن َ / نُو ] (ص مرکب ) کسی که تازه به کاری درآمده باشد. (رشیدی ) (جهانگیری ). شخصی که تازه به عرصه آمده است . (برهان قاطع). نوبه پاآمده . نوکار. (آنندراج ). مبتدی . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع). || هرچیزی که تازه به عرصه آمده و
نونویسلغتنامه دهخدانونویس .[ ن َ / نُو ن ِ ] (ن مف مرکب ) قسمتی از کتاب خطی با خطی تازه تر از خط کاتب تمام کتاب . (یادداشت مؤلف ).
مهرهلغتنامه دهخدامهره . [م ُ رَ / رِ ] (اِ) هرچیز گرد. مطلق گلوله و گرد. هرچیز مدور. هرچیز کروی شکل . ساچمه . گلوله : بفرمود تا گرد بگداختندز آهن یکی مهره ای ساختند. فردوسی (شاهنامه ج <span class="hl" dir=