نویلغتنامه دهخدانوی . [ ن َ وا ] (اِخ ) دهی است به سمرقند. (منتهی الارب ). قریه ای است به سه فرسنگی سمرقند و نسبت بدان نوائی است . (یادداشت مؤلف ).
نویلغتنامه دهخدانوی . [ ن َ وا ] (اِخ ) نام شهری است به شام . (ابن بیطار) (یادداشت مؤلف ). دهی است به شام . از آن ده است شیخ الاسلام ابوزکریا نواوی . (منتهی الارب ).
نویلغتنامه دهخدانوی . [ ن َ وا ] (ع اِ) تخم خرما. (غیاث اللغات ). ج ِ نواة. رجوع به نواة شود : عسل دادت از نحل و من از هوارطب دادت از نخل و نخل از نوی . سعدی .|| جهتی که مسافر بطرف آن روی می آورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نویلغتنامه دهخدانوی . [ ن ُ / ن ِ ] (اِخ ) مصحف . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع). نُبی . (جهانگیری ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). قرآن . (مهذب الاسماء). کلام خدا. (برهان قاطع). قرآن مجید. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). رجوع
نویلغتنامه دهخدانوی . [ ن ُ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانای شهرستان اورمیه ، در 25 هزارگزی جنوب سلوانا، در دره ٔ سردسیری واقع است و 113 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات و توتون ، شغل مردمش زراعت و گله
سحابی نِی ـ آلنNey-Allen Nebulaواژههای مصوب فرهنگستانچشمۀ گستردهای از گسیل فروسرخ که در سحابی جبار و در نزدیکی ذوزنقه واقع شده است
نای فاقدارnotched/ notch fluteواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نای سردَمشی که برای تسهیل تولید صدا، در قسمت بالایی دهانی آن، با تراشیدن یا سوزاندن، فاقی معمولاً به شکل v یا u ایجاد میکنند
ابعاد نهاییfinished size, neat size, finished measure, net measure, net size, target sizeواژههای مصوب فرهنگستانابعاد چوب پس از ماشینکاری
نویستنلغتنامه دهخدانویستن . [ ن َ ت َ ] (مص ) کتابت . (آنندراج ). نوشتن . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 410 و رجوع به نویشتن شود.
نویسالغتنامه دهخدانویسا. [ ن ِ ] (نف ) نویسنده . آنکه داند و تواند نوشت . که نویسد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نانویسا و نیز رجوع به نویسائی شود.
نوینلغتنامه دهخدانوین . [ ن ُ ](اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خورخوره ٔ بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
نویسائیلغتنامه دهخدانویسائی . [ ن ِ ] (حامص ) نویسایی . قوت نوشتن . (یادداشت مؤلف ). نویسندگی . نوشتن . (فرهنگ فارسی معین ).نویسنده بودن . نوشتن دانستن و توانستن : اگر بودی کمال اندر نویسائی و خوانائی چرا آن قبله ٔ کل نانویسا بود و ناخوانا.س
نویستنلغتنامه دهخدانویستن . [ ن َ ت َ ] (مص ) کتابت . (آنندراج ). نوشتن . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 410 و رجوع به نویشتن شود.
نویسالغتنامه دهخدانویسا. [ ن ِ ] (نف ) نویسنده . آنکه داند و تواند نوشت . که نویسد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به نانویسا و نیز رجوع به نویسائی شود.
نوینلغتنامه دهخدانوین . [ ن ُ ](اِخ ) ده کوچکی است از دهستان خورخوره ٔ بخش دیواندره ٔ شهرستان سنندج . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
نوی دیدنلغتنامه دهخدانوی دیدن . [ ن َ / ن ُ دی دَ ] (مص مرکب ) خواب دیدن پسر بار اول . محتلم شدن مراهق بار نخست . (یادداشت مؤلف ). || خون دیدن دختر اول بار. (یادداشت مؤلف ).
نوی دادنلغتنامه دهخدانوی دادن . [ ن َ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) تازگی بخشیدن . تازه کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : ز شرع خود نبوت را نوی دادخرد را در پناهش پیروی داد.نظامی .
دانویلغتنامه دهخدادانوی .[ ن ُ وی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به دانویه که نام جداحمدبن عبدالرحمن بن دانویه بغدادی است . (سمعانی ).
راغب لکهنویلغتنامه دهخداراغب لکهنوی . [ غ ِ ب ِ ل َ هََ ن َ ] (اِخ ) میرزا سبحان قلی بیگ متخلص و معروف به راغب لکهنوی ، از دوستان سعادتیار «رنگین » بوده است . مؤلف روز روشن در ص 235 از وی شعری آرد و گوید که او غیر از «راغب لکهنوی » شاعر،شاگرد علی محمد باقر منیر بود