نویانلغتنامه دهخدانویان . (ترکی - مغولی ، اِ) پادشاه زاده . (رشیدی ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ترکان ملوک و سلاطین را بدین نام خوانند. (برهان قاطع) (فرهنگ خطی ). از القاب بزرگان ترک است . (انجمن آرا). || امیر. اعظم . (رشیدی ). امیر، فرمانده سپاه . سردار. در عنوان سرداران مغول
نویانفرهنگ نامها(تلفظ: noviyān) [نوی/novi/ = نو بودن ، تازگی ، (در قدیم) (به مجاز) شادابی ، تر و تازگی + ان (پسوند نسبت)] ، منسوب به نوی ، مربوط به نوی ؛ (به مجاز) شاداب و تر و تازه ؛ ( در ترکیِ مغولی) شاهزاده .
نویانواژهنامه آزاد [نوی /novi/= نو بودن، تازگی، (در قدیم) (به مجاز) شادابی، تر و تازگی + ان (پسوند نسبت)]، 1- منسوب به نوی، مربوط به نوی 2- (به مجاز) شاداب و تر و تازه
چنگوانلغتنامه دهخداچنگوان . [ چ َگ ْ/ چ َ گ َ ] (اِخ ) شهری است بسیار ولایت در هند. (اوبهی ). نام شهری است از ولایت هندوستان . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). شهری در هندوستان . (ناظم الاطباء).
نوآیینلغتنامه دهخدانوآیین . [ ن َ / نُو آ ] (ص مرکب ) زیبا. آراسته . (جهانگیری ) (رشیدی ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به آئین . (فرهنگ فارسی معین ). نوآئین : نوروز جهان چون بت نوآئین از لاله همه کوه بسته آ
نوانلغتنامه دهخدانوان . [ ن َ ] (نف ، ق ) جنبان . (جهانگیری ) (رشیدی ) (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). لرزان . (غیاث اللغات ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). متحرک و جنبان مطلقاً. (فرهنگ خطی ). حرکت کنان . (ناظم الاطباء). جنبنده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). جنبان از روی حال و وجد.
جبه نویانلغتنامه دهخداجبه نویان . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) یا یمه . یکی از سرداران مغول که بفرمان چنگیزخان با چند هزار تن سپاه مأمور دفع کوشلوک گردید و او را هزیمت داده وارد کاشغر شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 26، <span class="hl" di
ذی نویانلغتنامه دهخداذی نویان . (اِخ ) پدر برته قوجین یکی از زنان چنگیز. (حبیب السیر جزو 1 از ج 3 ص 6 شش سطر به آخر مانده ).
جرماغون نویانلغتنامه دهخداجرماغون نویان . [ ج ُ ] (اِخ ) همان جرماغون از امرای مغول است . (از مزدیسنا ص 470). رجوع بجرماغون نوئین شود.
الاق نویانلغتنامه دهخداالاق نویان . [ اُ ] (اِخ ) از سرداران چنگیزخان است . در جهانگشای جوینی (چ لیدن ج 1 ص 70) الاق نوین ضبط شده است ، لکن مؤلف حبیب السیر الاق نویان آورده است . (حبیب السیر چ خیام ج 2</
نوبانلغتنامه دهخدانوبان . [ن ُ ] (اِ) پادشاهزاده . (ناظم الاطباء). مصحف نویان ، لغت ترکی - مغولی است . رجوع به نویان و نوئین شود.
نویینلغتنامه دهخدانویین . (ترکی / مغولی ،اِ) کلمه ٔ مغولی . نویَن . نویان . نوئین : سخن شیرین بود پیر کهن راندانم بشنود نویین اعظم . سعدی .رجوع به نویان شود.
کوسه داغلغتنامه دهخداکوسه داغ . [ س َ / س ِ ] (اِخ ) محلی است در ارزنجان که در سال 639 هَ . ق . بین بایجو نویان وغیاث الدین کیخسرو جنگی در این محل رخ داد. (از تاریخ مغول اقبال ص 146) <span class=
نوینلغتنامه دهخدانوین . [ ی َ ] (ترکی / مغولی ، اِ) کلمه ٔ ترکی مغولی است و به صورتهای نویان ، نویین ، نوئین ، در فارسی به کار رفته است . رجوع به نویان شود : پسران و امرای بزرگ و نوینان و هزاره و صده و دهه را مرتب و مبین کرد. (جهانگشای
جبه نویانلغتنامه دهخداجبه نویان . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) یا یمه . یکی از سرداران مغول که بفرمان چنگیزخان با چند هزار تن سپاه مأمور دفع کوشلوک گردید و او را هزیمت داده وارد کاشغر شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 26، <span class="hl" di
ذی نویانلغتنامه دهخداذی نویان . (اِخ ) پدر برته قوجین یکی از زنان چنگیز. (حبیب السیر جزو 1 از ج 3 ص 6 شش سطر به آخر مانده ).
کتبوقانویانلغتنامه دهخداکتبوقانویان . [ ] (اِخ ) کدبغانویین . کیتبوقا. کیدبوقا. کیتوبوقا. کیتبوقانویان . کیتوبوقانویان . یکی از امرای مغول است که در سال 650 هَ . ق . بفرمان هولاکو به قصد تسخیر قلاع ملاحده حرکت کرد و پس از تسخیر قهستان با ده هزار از لشکریان به پای گر
قراجانویانلغتنامه دهخداقراجانویان .[ ق َ ] (اِخ ) ابن سوغو جیجن بن ایرد مجی . وی یکی از امیران و اطرافیان چنگیزخان مغول است . وی جد امیرتیمور گورکان است . چنگیزخان به وی و کیاست و تدبیر او بسیار اعتماد و اطمینان داشت . قراجار بنا به وصیت چنگیز مدبر امور مملکت جغتای خان بن چنگیزخان بود و چون جغتای و